17.[secret crush]

4.3K 866 268
                                    

گیجیش رو با حرص پس زد و صداش رو تا جایی که تبدیل به فریاد نشه بالا برد… اگه مالو بیدار بود این گاف بزرگ رو نمیداد… همش تقصیر اون پسر بود.

-مالــــــو

علاوه بر مالو هری و لویی هم از جا پریدن و با تعجب به لیام که اخم آلود وسط سالن ایستاده بود نگاه کردن .

-چرا داد میزنی?

لویی متعجب پرسید و روی صندلیش به سمت لیام چرخید.

-باید بیدار شه دیگه!… برای همین کار اومدیم اینجا!

لیام غرید و مالو که از خواب پریده بود و نیم خیز توی مبل نشسته بود با شنیدن حرف لیام چشم هاش رو گرد کرد… شوخی میکرد? اون همیشه کسی بود که میخواست وسط اموزش خوش بگذرونه حالا چی عوض شده بود?

-خیلی خب… بیدارم بیدارم دیگه… میتونیم بریم سراغ کارمون… هری میشه یه قهوه داشته باشم

-اره… میارم

هری گفت و از کنار لویی بلند شد اما قبل از اینکه بره پنس کوچیکی که دستش بود رو دست لویی داد و به جایی روی تراشه اشاره کرد.

-اونو با نوک این فشار بده تا سر جاش ثابت بشه

لویی سرش رو تکون داد و مشغول کاری شد که هری گفته بود و هری سمت اشپزخونه رفت.

مالو صندلیش رو همراه خودش کشید و پشت کامپیوتر ها نشست و به لویی و لیام اشاره کرد.

-خب مردای مشتاق… نمیاین?

لویی که از محکم شدن اون نقطه ی نارنجی سرجاش مطمئن شده بود پنس رو کنار گذاشت و همراه صندلیش سمت مالو رفت و چند لحظه بعد لیام اخم آلود بهشون اضافه شد.

-هی تو چته لی?

لویی چند دقیقه بعد از شروع کار مالو معترض گفت  وقتی با دیدن چهره ی لیام میتونست پتوجه بشه که حواسش اصلا اونجا و پیش حرف های مالو نیست.

-یه حرکت احمقانه کردم… مهم نیست… مالو میشه ادامه بدی?

-نه ادامه نمیده تا حواست بیاد سرجاش

-مالو ادامه بده حواسم هست

-مالو ادامه نده

-مالو لطفا!

-مالو نه!

-من چه فاکی انجام بدم?

مالو که با هر جواب لویی به لیام و برعکس سرش بین اون دو پسر کوچکتر که دو طرفش نشسته بودن میچرخید با بیچارگی گفت و دستش رو از روی کیبورد عقب کشید و بالا برد.

-توضیح بده مالو حواسم هست!

لیام مالو رو مخاطب قرار داد اما نگاه معنا دارش کاملا به لویی دوخته شده بود... هرکسی میتونست بفهمه داره با نگاهش با بهترین دوستش حرف میزنه.

Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETEDWhere stories live. Discover now