-دارن حرکت میکنن!
جودی گفت و توجه بقیه رو که کم و بیش چرت میزدن رو به خودش جلب کرد .
-به کدوم سمت?
-شمال شهر!
جودی گفت و ابروهاش رو بالا انداخت و به هوران که سوال پرسیده بود نگاه کرد و شونه هاش رو هم بالا انداخت.
یک ساعت بعد ماشینی که هری و لویی رو حمل میکرد و از طریق تراشه شنیده بودن که راننده اش دیوید بود جایی نزدیک محله ی عیون نشین شهر متوقف شد و جودی وارد مرحله ی بعدی پردازش شد تا محل دقیق تراشه رو ردیابی کنه و وقتی موفق شد بی حرف لپتاپ رو به سمت هوران چرخوند هرچند که چندتا کله بی هوا از اطراف به سمت صفحه ی لپتاپ حرکت کردن.
-راه بیوفتیم?
-لیام عزیزم! نمیخوام اذیتت کنم ولی تو واقعا لازم داری یکم صبر کنی و بهم اعتماد کنی
هوران با لحن خوشی که جایی برای اعتراض و کله شقی برای لیام نمیذاشت گفت و بیام با اخم عقب نشینی کرد.
-باید بفهمیم ملک به نام کیه!
-سخت نیست
جودی گفت و مشغول شد و لیام خودش رو با کنجکاوی جلو کشید.
-چجوری?
-اختیارات پلیسی!
جودی باذوقی که سعی در پنهان کردنش داشت گفت و هوران مشتش رو جلوی دهنش گرفت تا خنده اش رو مهار یا حداقل پنهان کنه .
-کلویی مورتز… مال دخترشه! چه پدر نمونه ای!
جودی با تمسخر گفت و مشغول چک کردن مشخصات سند شد.
-اسمش اشناست!
مالو با بی خیالی گفت و توجه کسی رو هم جلب نکرد ،به هرحال بحث ها و جریان های مهم تری درحال اتفاق بود.
هوران گوشیش رو که بی صدا می لرزید از بین پاهاش برداشت و تماس رو برقرار کرد ،توی خونه سکوت بود پس نیازی مداشت که از نشیمن دور بشه ولی ای کاش میشد.
-الو
-بازرس باید بیاید اینجا
-کاترین? چی شده?
هوران با اخم های درهم از دختر پشت خط که یکی از اعضای تیم اداره بود پرسید و لحن عجیبش توجه بقیه رو هم جلب کرد.
-اون دختری که خودشو تحویل داد… گبی… توی زندان چاقو خورده
-حالش?
-به موقع متوجهش نشدن
-لعنتی اون خراب شده نگهبان نداره?
صدای عربده ی هوران زمزمه های ریز جودی و مالو رو که راجب طرز کار صفحه ی کاربری اداره بود رو خفه کرد.
YOU ARE READING
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
