13.[agreed?]

4.6K 917 516
                                    

-امروز چند شنبه اس?

-شنبه… خبریه?

هری که برای اولین میشنید که زین به تاریخ اهمیت بده با تعجب پرسید و صندلی چرخدارش رو سمت مبل زین هل داد و با گرفتن دسته ی مبل متوقف شد.

-هوم?

-خبری نیست… زنگ بزن آده… بگو بره دنبال اون دوتا… بیارتشون اینجا

-هــــا? حالا که اونا ول کردن تو دست بر نمیداری?

-زنگ بزن هری!

-دردسر نساز برامون زین به اندازه ی کافی داریم!

-هری… زنگ بزن!

-فاک یو !

هری تقریبا داد زد و با بار دیگه صندلیش رو به سمت میزش هل داد و با رسیدن بهش دست هاش رو روی لبه ی میز فشرد .

همونطور که زیرلب به زین که هیچ وقت زبونش به توضیح دادن قصدش تکون نمیخورد فحش میداد شماره ی آده که بدون اینکه بگه کجا میره از خونه بیرون رفته بود رو گرفت.

دقیقا زمانی که از جواب داده شدن تماسش ناامید شده بود تماس برقرار شد و صدای آده توی گوشی پیچید.

-ها?

-کجایی?

-یه… جا…

آده بریده گفت و بعد نفس عمیقی کشید… هری از عادی نبودن صدای نفس آده اخمش رو توی هم کشید و گوشی رو بیشتر به گوشش چسبوند.

-اونجا… کجایی آده?

-کارتو بگـ… اوه خدای من… آره

آده تقریبا جیغ زد و هری از کم شدن صدا حدس زد که آده گوشی رو از خودش دور کرده… اون صدا اصلا عادی نبود… اصلا!

-هی تو اونجا چه خبره?

-خبرای خوب… بهت زنگ میزنم

آده بیحال خندید و تماس رو بدون اینکه منتظر بمونه قطع کرد… چهره ی هری از اون درهم تر نمیشد! چرا آده باید توی اون شرایط تماسش رو اصلا جواب میداد?

-لعنت بهش

هری بلند گفت و گوشیش رو با حالت چندشی روی میز انداخت و سرش رو تکون داد و تایپ کردن کد هایی رو که خیلی وقت درگیرشون بود رو از سر گرفت.

-چی شد?

زین با کنجکاوی پرسید و روی مبل چرخید و چونه اش رو روی پشتی مبلی که روش نشسته بود و پشت به فضایی بود که میز هری اونجا بود ،گذاشت.

-اون قسم خورده تماساشو تو هر موقعتی جواب بده?

هری با بدخلقی پرسید و توی صندلیش سمت زین چرخید.

-تماس مارو آره… اون همیشه جواب میده!

-پس لعنت بهش!

هری تکرار کرد و زین از چهره ی درهم هری آروم خندید.

Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETEDWhere stories live. Discover now