02 Zayn

190 42 127
                                    

اون ماشینشو توی پارکینگ هتل پارک کرد، وقتی دره صندلی پشت رو باز کرد تا کیف نقشه هاشو برداره متوجه دفتر زرد رنگ ناآشنایی شد که کف ماشین افتاده بود. پیش خودش فکر کرد احتمالا اون برای هاناست و الان داره دنبال دفترش میگرده، باید بهش خبر میداد که اونو توی ماشین جا گذاشته. زین تلفنشو رو از جیبش در آورد و شماره هانارو گرفت، اون همزمان خم شد و دفتر زرد رنگ رو از کف ماشین برداشت. هانا بعد سه تا بوق جواب داد.

-سلام بابا اگه ضروری نیست میتونی بعدا زنگ بزنی دارم میرم سره کلاس.

-هانا تو دفترتو توی ماشین جا گذاشتی.

هانا تعجب کرد و با خم کردن گردنش روی شونش گوشیو نگه داشت شروع کرد به نگاه کردن داخل کولش.

-مطمئنی مال منه؟ چون دفترم همینجاست.

-هانا این یه دفتر زرد رنگ که روش یه D بزرگ داره!

-احتمالا برای دوراتاست، اگه یادت باشه صبح وسایل کیفش توی ماشین ریختن.

زین دفترو روی صندلی پشتی ماشین انداخت و درو بست.

-باشه شب با خودم میارمش خونه و تو میتونی بهش پسش بدی.

-باشه بابا خدافظ.

هانا گوشی قطع کرد و وارد کلاسش شد، اون سره کلاس شیمی روی صندلی کنار دوراتا نشست و کتابش رو باز کرد.

-دوراتا یکی از دفتراتو جاگذاشتی توی ماشینه بابام.

دوراتا متعجب و وحشت زده صورتشو سمت هانا برگردوند و بهش نگاه کرد، میتونست حدس بزنه داره راجب کدوم دفتر حرف میزنه.

-دفتر... اون رنگش زرده؟

هانا سرشو تکون داد و همین موقع معلمشون وارد کلاس شد و اون دیگه نتونست راجب دفترش حرفی بزنه اما تمام مدتی که سره کلاس بودن حواسش پرت بود.اگه زین کنجکاو میشد و اونو بازش میکرد چی؟ اگه چیزایی که راجب اون نوشته رو بخونه چی؟ این سوالا مدام توی مغزش تکرار میشدن و دوراتارو از هروقت دیگه نگران تر کرده بودن!

-هانا من اون دفترو میخوامش! امکان داره آقای مالیک اونو برام بیاره؟

-فکر نکنم اون به من گفت شب میاردش.

-اما من الان لازمش دارم.

-داری منو کنجکاو میکنی چی توی اون دفتر داری که انقدر مخفیش میکنی؟

-چیزی نیست فقط یادداشت های ریاضیمه!

-اما امروز که ریاضی نداری.

Still my MAN [Zayn]Where stories live. Discover now