03 Dorata

159 43 132
                                    

ووت بدین عشقولیا!! توی چنل تلگرامم جوین بشین 🕊🕊🕊
✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅

سرنوشت چیزه خیلی عجیبیه!تا وقتی که دنبالشی ازت فرار میکنه اما وقتی دست از دنبال کردنش برمیداری خودش رو بهت نشون میده. دوراتا دیگه دست از دنبال کردن سرنوشتش برداشته بود شاید که خودشو نشون بده و باهاش رودر رو بشه.دوراتا دفترشو پس گرفته بود اما هیچ خبری از اثری که روی زین ناخودآگاه گذاشته بود نداشت.

زین ماشینو جلوی خونه خواهر لوری نگه داشت و خاموشش کرد. هانا برای مهمونی نیومده بود ترجیح داد خونه بمونه، لوری هم از قبل اونجا رفته بود و زین یکم دیر رسیده بود. اون با خریدن چندتا گل رز برای لوری میخواست دیر اومدنش رو جبران کنه ، از ماشین پیاده شد و به طرف ویلای مارگارت رفت. به محض اینکه جلوی خونه رسید در باز شد و زین با دیدن لوری لبخند پهنی زد، اون توی لباس زرد رنگش قابل تحسین بود.

-سلام عزیزم یکم دیر کردی!

-میدونم بابتش معذرت میخوام.

زین یک قدم به جلو برداشت و گل های رز رو از پشتش در آورد و سمت اون گرفت، لوری وقتی اونارو دید لبخند روی لبش بزرگتر شد با ذوق اونارو گرفت و خودشو توی بغل زین انداخت.

-فکر کنم بخشیده شدم.

-آره!

زین دوتا دستشو روی کمر لوری گذاشت وقتی اون صورتشو عقب آرود خودشو به طرف لبای اون برد بوسیدشون.

دوراتا تمام تلاشش رو میکرد تا روی تکالیفش تمرکز کنه اما مدام یاده اتفاقات امروز بعدازظهر می افتاد چقدر به زین نزدیک بود و چقدر اون با چیزی که فکر میکرد تفاوت داشت. تمام لحظات امروزشون مثل فیلم از جلوی چشماش رد میشدن و توی ذهنش وول وول میکردن و جلوی تمرکزش رو میگرفتن.
وقتی ویبره گوشیش روی میز شروع شد به خودش اومد و با دیدن اسم هانا لبخندی زد با لمس کردن ایکون سبز رنگ جوابشو داد.

-الو.

-های دوراتا! هوممم میگم میتونی بیای طبقه بالا من خونه تنهام.

-دارم تکالیفمو انجام میدم!نمیدونم.

-دوراتا امروز روزه اول مدرسه بود چه تکالیفی؟

-خودت منو میشناسی.

-به هرحال بیا اینجا من حوصلم سر میره میتونیم باهم فیلم تماشا کنیم لطفا لطفا!!!

دوراتا نتونست در مقابل اسرارهای هانا مقاومت کنه و راستش روی تکالیفش هم درست حسابی تمرکز نداشت، پس باشه ایی به هانا گفت و گوشی رو قطع کرد. اون روی سره همه شورتی یونیکورنیش هودی سیاه رنگی پوشید و از اتاقش در اومد بیرون، پدرش و نتی درحال تماشای برنامه ی تلویزیونی روی کاناپه نشسته بودن.

Still my MAN [Zayn]Where stories live. Discover now