✎𝙿𝙰𝚁𝚃:1ᝰ

3.9K 288 32
                                    

توجه!!

*تو این فیکشن خبری از بکهیون ضعیف ناتوان،دستپاجلفتی،و تو سری خور نیست
تو این فیکشن بکهیون مرکز قدرت و توجه دنیاست
پس اگه دنبال کارکتر ضعیف ناتوان و وابسته از بکهیون میگردید این فیکشن فکر نکنم براتون مناسب باشه*

«کره جنوبی،سئول،تابستان، 2021»

" وضعیت اضطراری و فوق العاده به شکل اتوماتیک سراسر پایتخت به صدا در می اومد.
دو طرف پل توسط یگان ویژه ی نیروی زمینی مصدود شده بود.

صدای بلند آژیر از هر دوطرف به گوشش میرسید.

«هشدار،هشدار،هشدار»

میدونست ته خطش اینجا نیست ، نمیتونست به این راحتی حکومتش رو تسلیم دشمن بکنه
دو بالگرد درست بالای سرش بهش به دو زبان انگلیسی و کره ای هشدار میدادن.

زمان به سرعت از دست میرفت و هرثانیه که میگذشت عرصه برای فرار تنگ تر میشد
هلیکوپترها که هر لحظه به سطح پل نزدیکتر میشدن و هشدار برای تسلیم شدن جدی و جدی تر میشد.

ارتش یگان ویژه مجهز به لباس های ضدگلوله این جرئت رو پیدا کرده بودن که از ون های مشکی فاصله بگیرن و با کلت ها پر به سمت لامبرگنی که وسط پل متوقف شده بود حرکت کنن.

فرمان ماشین رو بین انگشتای زخمی و کبودش فشرد، از آینه نگاهی به پشت سرش انداخت عملا هیچ راه فراری نداشت.

نیشخند زد و شیشه ماشین رو پایین داد ، دهنش هنوز زخمی و خونی بود توفی به کف آسفالت انداخت و
با نفرت و چشمایی که شعله های انتقام توش زبانه میکشیدن در ماشین رو باز کرد.
با احتیاط درحالی که حرکت همه ی نظامی ها رو زیر نظر داشت از ماشین پیاده شد.
نگاهش رو به بالای سرش داد دو بالگرد سیاه و مجهز به تیر بار که درست تو نزدیکی ماشینش قرار داشتن.

از پشت کمرش کلتش رو بیرون کشید و پوزخندی به خوش خیالی اونا زد با خودشون چی فکری کرده بودن اینکه میتونن حریف بکهیون باشن؟

حتی اگه یک دنیا برای مقابله باهاش به صف می ایستادن این بکهیون بود که پیروز ازش خارج میشد.
بکهیون همیشه میتونست دولت و مردم رو با ساده ترین روش غافل گیر کنه اینکار براش مثل آب خوردن بود.

در عقب رو باز کرد و دختر جوونی که نیمه جوون روی صندلی عقب افتاده بود رو هدف گرفت.
به بازوش چنگ زد و با یه حرکت سریع دخترک رو که حالا نای تقلا و داد زدن نداشت از ماشین بیرون کشید.

دخترک به سختی رو پاهاش ایستاد بکهیون به شکل دردناکی دستاش رو با سیم نازکی بسته بود و اینقدر سیم رو دور دستای دختر سفت کرده بود که پوست حساس دستش دریده شده بود و لخته های خون کاملا از روی مچ دستاش دیده میشد.

🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️Where stories live. Discover now