✎𝙿𝙰𝚁𝚃:3ᝰ

854 154 31
                                    

بکهیون باانزجار صورتش رو جمع کرد و پلک های سنگینش رو روی هم فشرد ، لب های داغ کریس که با خواهش و التماس لاله گوش و پشت گردنش خوش عطرتش رو سانت به سانت میبوسید و حتی با پروریی پوست سفید بکهیون رو سرخ و مارک میکردن
بکهیون هیچ حسی به این گرما و بوسه نداشت تنها حسش انزجار بود فعلا با این کار کریس کنار می اومد چون هنوز نفوذش بین دولتمرد های چین به قدری پر رنگ نشده بود که تنهایی و بدون کمک و تاثیر کریس تو روابطش با چینی ها به همین راحتی اونو کنار بذاره
سه سالی از آشنای بکهیون و کریس باهم میگذشت و کریس تنها مردی بود که از همون لحظه اول شیفته نگاه سرد و رفتار تند بیون آندراس شده بود بکهیون میدونست که کریس سالهاست به همین شدت و حرارت عاشق و تشنه ی لمس وجودش هست و هر بار نیازش رو با هر روشی که بوده به بکهیون نشون میداد.
کریس هم از این رابطه دوستی ساده خوشحال بود و آروم آروم میتونست رابطه اش رو با بکهیون پر رنگتر کنه و گرنه خوب میدونست هیچکس اجازه نگاه کردن به چشمای بکهیون رو نداره چه برسه به اینکه بخواد اونو ببوسه یا لمسش کنه.
تن بکهیون لرزه خاصی رفت و از بین بازو های سفت و قدرتمند کریس که محکم اونو به تخت قفسه ی سینه اش پین کرده بود بیرون اومد و ازش فاصله گرفت.
کریس سردرگم و کلافه نفس نفس میزد نمیتونست خودش رو کنترل کنه و لعنت بهش!
بکهیون روح تلخ اما جسم شیرینی داشت طوریکه باید بند بند وجودش رو تقدیس و عبادت میکرد.
با نیازی که توی عمق چشماش بکهیون رو فریاد میزد جلو اومد و بکهیون همون فاصله رو دوباره با عقب رفتن تمدید کزد اخم جدی رو پیشونی به نقصش جا خشک کرد:
_منو با هرزه هات اشتباه نگیر
کریس کلافه نفس عمیقی کشید و دستش رو به لای موهای آشفته اش کشید اصلا اوضاع خوبی نداشت و زیادی با بکهیون سرد و بی احساسش هات رفته بود:
+لعنت بهت
گوشه لب بکهیون کش اومد و نگاهش رو به پایین تنه کریس داد نیشخندش پر رنگ شد حتی از این فاصله هم میشد فهمید عضو کریس چقدر دردناک شده چه زن چه مرد همه بخاطر وجودش تحریک میشدن و خودشون رو به آندارس میباختن.
بکهیون با تاسف سرش رو تکون داد دستمال نرم و مخملی از جیب شلوارش بیرون کشید و مشغول پاک کردن رد خیس لب های کریس روی گردن و لاله گوشش شد از این حس خیسی نفرت داشت.
_مجبور نیستی اینقدر به خودت سخت بگیری میخوای یکی از کارمندای هرزه ات رو خبر کنم تا خودت رو تو سوراخ تنگش خلاص کنی!
جمله اش هنوز تموم نشده بود که عربده کریس سرش آوار شد:خفه شو آندراس...خفه شو
بکهیون با خونسردی به چهره ی ملتهب و سرخ کریس خیره شد
قفسه ی سینه اش به تندی بالا و پایین میشد و خودش رو تا حد مرگ کنترل میکرد تا همون بلا رو سر بکهیون نیاره کسی که همیشه به همین شکل دردناک تحریکش میکرد و تو اوج نیاز تنهاش میذاشت تا با درد خودش بمیره
ابرو های بکهیون بالا تر رفت و با لحنی ساختگی از تعجب زمزمه کرد:اوه...تو استریت نیستی
دستمال رو زیر پای کریس انداخت به سمت کاناپه حلالی شکل وسط دفتر کار کریس رفت و رو به ویو بینظیر پنجره های بزرگ خودش رو روی کاناپه رها کرد از یقه جیبش پاکت سیگارش رو بیرون کشید و آخرین نخی که ته پاکت به چشم میخورد رو بین لب هاش قرار داد و فیلتر سفیدش رو با شعله ظریف آتیش روشن کرد.
دود و عطر تندش در کسری از ثانیه تو فضای نه چندان کوچیک اتاق پیچید و کریس بیشتر از قبل اخم کرد از این برند متنفر بود هیچ وقت طعمه تلخ برند " کنت " جذبش نکرده بود طعمه تلخش حتی تا خود ریه ها هم نفوذ میکرد و حالش رو بهم میزد‌.
خودش رو به سمت میز کارش کشید پر از استرس و درد بود خودش رو روی صندلیش رها کرد:
+میشه جلوی من اینقدر این کوفتی رو نکشی برند های دیگه هم هستن میتونی امتحانشون کنی خیلی بهتر از کنت
بکهیون تکخند زد و پلک هاش به سبکی بال های پروانه روی هم افتاد بیخیال از هر چیزی فقط داشت آخرین نخ از سیگار محبوبش رو دود میکرد.
_پنج سال
بی ربط گفت
کریس سردرگم نگاش کرد:چی؟
دود ملایم از بین لب های بکهیون خارج شد:فقط پنج سال که اومده تو بازار اما تو همین مدت کم نظر خیلی ها رو به خودش جلب کرده مخصوصا آندراس رو
خطاب به کارخونه سازنده ی سیگارش گفت.
کریس اخم کرد:نیکوتین زیادی توش استفاده میکنن میدونی که برای میگیرن و سردرد های شبانت سمه حاضرم شرط ببندم از صبح ده تاشو کشیدی
بکهیون نگاه خالی و بیخیالش رو به صورت جمع شده از نگرانی کریس داد:داری پیر میشی 12تا
کریس پوزخند تلخی زد:خوش به حال کمپانی کنت
بکهیون پک عمیق دیگه ای به سیگارش زد و ذهنش به جای دیگه ای پرت شد
_پارک رو میگی؟
کریس کلافه نگاش کرد ذهن بکهیون گاهی از کنترل خودش خارج میشد و وسط بحث حرفای گنگی میزد که هیچکس متوجه نمیشد البته این بخاطر سرعت بالای ذهنش بود که گاهی جلو تر از بکهیون حرف میزد یا دستورات رو صادر میکرد.
+چرا اومدی اینجا؟
نگاه بکهیون هنوز به ساختمون های جلوی چشمش بود و فیلتر سیگارش بلا استفاده داشت میسوخت ذهنش یه جایی گیر کرده بود داشت فکر میکرد قرار بود جایی بره "فرودگاه ! " توی مغزش با هایلایت بزرگی خط کشید " نه "
یه جا خونده بود که 20 آپریل یه نفر جشن بزرگی میگیره طوری که تو کل نیوریوک سر و صدا کنه چشماش رو ریز تر کرد اینو پنج سال پیش خونده بود.
نگاهش رو به فیلتر نیمه سوخته سیگارش داد و تیتر پر حاشیه ای که 2014 وقتی داشت از خیابون کلمبوس عبور میکرد توجهش رو به خودش جلب کرده بود.
ال ای دی های بزرگی که مدام تیتر قرمز رنگ رو پخش میکردن یه تبلیغ ساده از برند ناشناخته ای به اسم کنت بود زیر بارش نرم برف ها بکهیون به لبه کاپوت بنز مشکی رنگ سهون تکیه زده بود و منتظر بود اون پسر از دفتر مرکزی دانشگاه فنی مهندسی کلمبوس مدارکش رو بگیره و برای همیشه سنگ درس و دانشگاه رو بندازه
تو همین مدت بنر و بیلورد های تبلیغاتی شهر توجه بکهیون رو به خودش جلب کرده بود.
اون فقط یه تبلیغ ساده از یه سیگار ناشناس بود اما چیزی که توجه بکهیون رو به خودش جلب میکرد پنهان شدن تاریخ 20 آپریل به سال2019بود که بین کلمات به خوبی پنهان شده بود از نظر مردم اونا فقط بازی با کلمات بودن اما فقط یه نابغه ریاضی میتونست با جمع بستن اون اعداد بی ربط به 2019/5/20 برسه.
لاشه سیگارش رو زیر پاش رها کرد و جواب کریس رو بدون نگاه کردن بهش داد: یعنی باور کنم که از دوربین هات برای چک کردن این موضوع استفاده نکردی!
پاش رو روی سیگار کشید و لهش کرد
کریس به سیستم خاموش مانیتور و لپ تاپش اشاره کرد: +میبینی که چک نکردم
بکهیون از جاش بلند شد و کمر شلوارش رو نمادین بالا کشید:دفعه بعد حتما چک کن چون من عاشق دردسرم
کریس اخم کرد:باز چه گندی زدی؟
بکهیون چشماش تو کاسه چرخوند دنبال جمله مناسب برای دادن این خبر به کریس بود که در اتاق توسط منشی به ضرب بدی باز شد
کریس و بکهیون به سمتش برگشتن و دختر جوون که کاملا دست پاچه و ترسیده به نظر میرسید به حرف اومد:قربان...معذرت میخوام
کریس بیشتر از قبل اخم کرد و از جاش بلند شد:معلوم هست اینجا چه خبره؟
تن و لحن تند صداش دختر رو بیشتر از قبل ترسوند:اوه...قربان یه اتفاقی افتاده
نفس نفس میزد و رنگ به صورت میکاپ شده اش نداشت:سوفیا...سوفیا خودش رو از بالای ساختمون پرت کرده پایین
گره ابروهای کریس از هم باز شد و به شدت جا خورد:چی...چیکار کرده!
بکهیون با نیشخند دستاشو تو جیب شلوارش فرو برد و زیر لب زمزمه کرد" احمق "
کریس نگاهش رو به بکهیون داد فکش منقبض شد اصلا سخت نبود تا حدس بزنه بکهیون سوفیا رو به همچین کاری مجبور کرده
بکهیون سر خوش از این حس نگاهش رو به چشمای عصبی کریس داد: بعد از این حتما دوربین هات رو چک کن آقای وو
بی توجه به شخص سومی که تو اتاق حضور داشت به پایین تنه کریس اشاره کرد:مواظب باش...کامت شلوارت رو کثیف نکنه وو
مشت شدن دستای کریس زیاد هم از چشمای تیز بین بکهیون دور نموند.
سرش رو برگردوند و به سمت در اتاق راه افتاد داشت به سمت آسانسور میرفت که شماره سهون رو گرفت.
باید حال نماینده جورجیا رو میپرسید میدونست اون مردک پیر حالا اینقدر حرص و جوش خورده که کارش به تزریق انسولین بکشه.

🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️Where stories live. Discover now