✎𝙿𝙰𝚁𝚃:6ᝰ

669 142 23
                                    

انگشتای باریکش رو به زیر چونه ی پسری که مقابلش ایستاده بود کشید و سرش رو بالا آورد نگاه سرد و سلطه جویانش تو چشمای مُرده و بی احساس مرد مقابل خیره موند فشار محسوس و درد آوری به چونه سفید ته هو آورد کسی که مقابلش ایستاده بود درست هم شکل و هم قد و هیکل خودش بود شاهکار هنری که بکهیون با دستای خودش خلقش کرده بود درست مثل خدا.
گوشه ای از تاج ابروش بالا رفت و لحن هشدار دهنش تو سر ته هو به صدا در اومد:وقتی به اون مهمونی رسیدی میشی خوده من میشی بیون آندارس از یه هرزه ی آشغال تبدیل میشی به بزرگترین شخصیتی که دنیا به خودش دیده نگاهت چشمات سرد میشن مغرور و باشکوه
دستای بکهیون به کندی لغزید و به پشت موهای مرتب و شونه شده ی ته هو کشیده شد حتما گریمور زمان زیادی برای درست کردن مدل موهاش صرف کرده بود اما بکهیون قرار نبود اهمیتی بده به پشت موهاش چنگ زد سرش رو عقب کشید طوری که صورت ته هو از شدت درد جمع شد ولی قرار نبود صدای آخش به گوش بکهیون برسه
تار موهای ته هو بین انگشتای بکهیون کشید میشد و بکهیون از دیدن صورت پر از درد و گزیدن لب های باریک لذت میبرد بدل ضعیف و ناتوانی که با دستای خودش ساخته بود هیچ وقت نمیتونست ذره ای از شجاعت و گستاخی بکهیون رو تو وجود خودش داشته باشه.
_ به اون پارک لعنتی نزدیک میشی و سر از کارش در میاری که چرا میخواسته منو از نزدیک ببینه
لب هاشو به لاله گوشه ته هو نزدیک تر کرد و از بین دندون های جفت شده اش غرید: دلیلش اگه قانع کننده نبود ازش شرش خلاص شو
ته هو نصف شدن گردنش رو حس میکرد اما فقط لب هاش روی روی همدیگه میفشرد تا تحمل کنه فقط یکم دیگه باید تحمل میکرد.
بکهیون با تلنگر سرش رو رها کرد.
ته هو دو سه قدم به عقب پرت شد بکهیون نگاه پر از تحقیرش رو ازش گرفت و از روی عسلی نخ سیگار سفیدی که از قبل براش آماده شده بود رو بین لب های سرخ و باریکش جا داد و چند لحظه بعد صدای جریقه خوردن فندک طلایش و پیچیدن عطر تند سیگار تو فضا به ته هو فهموند که مجذوب تک تک حرکاتش شده شاید ظاهرا شبیه به بیون آندراس بود اما از درون و باطن هرگز نمیتونست ذره ای شبیهش بشه.
دستش رو مشت کرد و حسرت خورد که کاش میتونست به جای پارک چان یول بیون بکهیون رو بکشه.
بکهیون از گوشه چشم نگاهی بهش انداخت دهن باز کرد و دود غلیظ خاکستری رنگ از بین لب هاش آزاد شد.
_برای کشتنش نیاز نیس از تفنگ و گلوله استفاده کنی میدونم عرضه ی شلیک کردن نداری به هر حال تو قرار بود یه دکتر بشی
با طعنه گفت
دستش رو به داخل جیب شلوارش برد و بسته کوچک و مشکی رنگی رو ازش در آورد.
بسته رو به سمت ته هو پرت کرد و قبل از اینکه روی زمین بیفته ته هو بسته ی کوچیک رو تو هوا گرفت.
با چشمایی که پر بودن از سوال نگاهی به بسته انداخت که محتوای مشخصی نداشت.
_این سمه
بکهیون به ته مونده سیگارش تکون محسوسی داد و دوباره دود رو از بین لبهاش رها کرد.
+س..سم؟
بکهیون نگاه تندش رو به چشم های بهت زده ی ته هو داد:تا حالا این نوع سم رو امتحان نکردم...چطوره برای شروع روی پارک چان یول امتحانش کنیم
جلوتر اومد و به یقه سرمه ای رنگ و براق کت ته هو چنگ زد:اگه دلیل قانع کننده ای برای ملاقات با من نداشت این سم رو بریز تو نوشیدنیش ، هیچ علائم و بویی نداره کارت که تموم شد بلافاصله از مهمونی بزن بیرون
سیبک گلوی ته هو بالا و پایین شد باید قسم میخورد که سخت ترین کار عمرش رو قراره انجام بده کشتن یک انسان.
ولی ریکشن ترسیده خودش رو به بکهیون نشون نداد چون میدونست نشون دادن ترس و وحشتش برابر با مرگه خودشه.
بکهیون لبخند کجی زد و آروم یقه لباس ته هو رو از بین انگشتاش رها کرد و مشغول مرتب کردن یقه کتش شد:میدونم که ناامیدم نمیکنی...مگه اینکه دلت برای شلاق خوردن تنگ شده باشه...
ناخوآگاه صدای ضربات بلند شلاق و عربده های خودش تو سرش پیچید پوست کمرش به تازگی ترمیم شده بود و ته هو تحمل تنبیه شدن اون هم به دست بکهیون رو نداشت با لرزش بدی که به قلبش افتاده بود مصمم به حرف اومد:ناامیدتون نمیکنم...قربان
خودش هم نفهمید چرا ؛ اما ادا کردن این چند کلمه براش عین جون کندن بود.
بکهیون بی اعتنا به چشمای پر از حرف و نفرت ته هو فقط با سرش به بادیگارد های سفید پوست و درشت هیکلی که جلوی در منتظر بودن اشاره کرد تا ته هو رو از جلوی چشماش دور کنن.

🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️Where stories live. Discover now