✎𝙿𝙰𝚁𝚃:56ᝰ

282 82 71
                                    

بکهیون داشت با سرعت متوسطی داخل اتوبان رانندگی میکرد، برای چانیول جای تعجب داشت که بکهیون با سرعت رانندگی نمیکنه و در کمال حیرت و تعجب علائم رانندگی رو رعایت میکنه!

قبلا تو رانندگی چنین چیزهایی رو رعایت نمیکرد و علاقه ای هم به رانندگی با سرعت کم نداشت، حتی یکبار سر این موضوع با هم دعوا کرده بودن اما حالا همه چیز فرق کرده بود و بکهیون با صبر و خونسردی داشت رانندگیش رو میکرد.
چه اتفاقی داشت براش می افتاد؟

جوع ماشین ساکت بود و بکهیون به شنیدن موزیک هم علاقه نشون نداده بود ترجیح میداد تو این سکوت رانندگیش رو بکنه، اما این سکوت برای چانیول آزاردهنده بود اون باید چیزهای زیادی راجب بکهیون و کارهاش میدونست‌.

-دکترت گفت که باید به یه متخصص مراجع کنی
بدون هیچ مقدمه ای به حرف اومد.
بکهیون در کمال آرامش بدون اینکه نگاه از اتوبان بگیره جوابش رو داد.
-اون دکتر من نیست.
-به هر حال باید به یه متخصص مراجع کنی!!
-برای چی باید به یه متخصص مراجع کنم؟
لحن بکهیون آروم و خونسرد بود، البته چانیول میدونست که بکهیون تو رفتن به دکتر همیشه مقاومت کرده!
-بخاطر سر درد هات...باید چکاپ بشی!
-چکاپ شدن من قراره چه چیزی رو تغییر بده؟
چانیول با کلافگی نگاهش کرد.
-انگار متوجه نیستی که حالت خوب نیست دیشب بعد از ارضاع شدن از حال رفتی و خون از دماغت باز شد الان هم که رنگت پریده، بهتر لجبازی رو کنار بذاری بک و هر چه زودتر بری پیش یه متخصص
گوشه لب بکهیون به لبخند کوتاهی کش اومد، فکر کردن به اینکه چانیول با این جزییات نگران حالش شده براش خوشایند بود قبل از اون فقط سهون اینکار رو انجام میداد، اما حالا مرد دیگه ای کنارش نشسته بود تا مجبورش کنه بره پیش دکتر!

لبخند از گوشه لبش کنار نرفت در واقع حس گرمای شیرینی ته دلش قنج رفته بود، و همین باعث شد با حوصله جواب چانیول رو بده
-باش یول...سعی میکنم!
اخم های چانیول قرار نبود از هم باز بشه نگاهش رو از پنجره کنار دستش به بیرون داد.
-خوبه!
خوب بودن حال بکهیون براش مهم بود، سالم بودنش براش مهم بود چون اصلا دلش نمیخواست تو اوج عملیات به دستهای یه مرد ضعیف و بیمار دستبند بزنه، اون میخواست وقتی بکهیون رو دستگیر میکنه همون مرد قدرتمند و پر از غرور روبه روش ایستاده باشه، نه یک مرد ضعیف و شکننده!

صدای موبایل بکهیون باعث شد توجهش بهش جلب شه، بکهیون موبایلش رو از کنارش برداشت و اونو به سمت چانیول گرفت.
-یه پیام اومده برام میتونی بخونیش!!
ابروهای چانیول از شدت تعجب بالا تر رفت، به یاد نداشت که بکهیون موبایلش رو از خودش جدا کنه اما حالا ازش خواسته بود تا پیامش رو براش بخونه
چانیول با تردید موبایل رو از دستش گرفت، تعجبش باعث شد بکهیون به خنده بیفته!

صدای خنده آروم بکهیون تو فضای ساکت ماشین به صدا در اومد، حتی صدای خنده اش هم خاص به نظر میرسید و شبیه به هیچکس دیگه نبود.
-عینکم همراهم نیست نمیتونم نوشته ها رو بخونم
چانیول با تردید صحفه موبایل رو بالا کشید
براش یه ایمیل ارسال شده بود، ایمیل محرمانه و حالا بکهیون به اون این اجازه رو میداد تا این حد وارد حریم امنش بشه، چانیول تو دلش نیشخند زد، خوب بود اون همین رو میخواست، چانیول دقیقا دسترسی به همین اطلاعات رو میخواست و شش سال صبر کردن و نقش بازی کردن ارزشش رو داشت.

🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️Where stories live. Discover now