✎𝙿𝙰𝚁𝚃:15ᝰ

591 135 29
                                    

صدای دورگه و عصبی کریس وو باعث شد میرارا عضلاتش رو دور مچ دست بکهیون منقبض کنه اون بوی عصبانیت رو میشنید و خونسردی بکهیون مانع از این میشد تا طرف مقابلش رو به شکل دردناکی خفه نکنه.
_ازدواج؟؟؟ با اون مردتیکه ی عوضی!! شوخیت گرفته...
بکهیون کمی از آبجوش مزه کرد داشت تعجب میکرد که چرا از سمت شاهزاده عربستان چنین واکنشی دریافت نکرده مگه اون مرد عاشقش نبود؟.
بکهیون با تفریح نگاهی به صورت سرخ و عصبانی کریس انداخت داشت از این اوضاع نهایت لذت رو میبرد.
_آروم باش کریس...این فقط یه معامله اس همین
+معامله؟ این دیگه چه جور معامله ی مسخره ای که باعث میشه تو با اون کنت عوضی ازدواج کنی
_اسمش پارکه...پارک چان یول
+آندراس خواهش میکنم تمومش کن من سه سال منتظرت نموندم تا شاهد ازدواجت با یه عوضی باشم
بکهیون با نیشخند از جاش بلند شد:هیش...آروم باش کریس
جلوتر رفت و درست مقابل کریس ایستاد و زل زد به چشمای نگران و آشفتش بکهیون همیشه از تماشای چشمای ترسید لذت میبرد
دستش رو بالا آورد و اغواگرنه رو بازوی کریس کشید:باید آروم باشی کریس...خیلی آروم
صورتش رو به گونه داغ کریس نزدیک تر کرد و زیر گوشش لب زد:اینطوری شاید افتخار کشتن اون عوضی رو به تو دادم
کمی سرش رو کج کرد
کریس عاجزانه دست بکهیون رو گرفت.
_من همین الانش هم میتونم اون لعنتی رو برات حذف کنم فقط کافیه که...
بکهیون سرش رو تکون داد و با تاکیدی که تو صداش موج میزد به حرف اومد:نه کریس...الان نه من باهاش کار دارم قرار برای حذف یه دردسر بزرگتر ازش استفاده کنم
انگشت اشاره اش رو با تهدید بالا آورد:و تا اون موقع تو هیچ کاری انجام نمیدی فهمیدی؟
کریس در حالی که حس میکرد کاملا کم آورد با نفرت قدم به عقب گذاشت این موضع همیشگیش بود همیشه مقابل بیون آندراس کم می آورد و عقب نشینی میکرد.
بکهیون نگاه سردش رو ازش گرفت و در حالی میرارا رو به سمت آکواریم مخصوص خودش میبرد نیشخند زد در واقع اون به پارک چان یول برای حذف شاهزاده عربستان و به کریس وو برای نفوذ تو سیستم شرکت های دارویی چین نیاز داشت پس هر دوی اون ها رو با ترفند خاص خودش تو مشتش نگه میداشت تا زمانی که کارش با اونا تموم بشه قطعا از شر هر دوی اونا خلاص میشد.
تو سکوت و آرامش خودش در حال تماشای میرارا لابه لای سنگ های طلا داخل آکواریمش بود که صدای خرد شدن شیشه های سالن اصلی باعث شد با تعجب به پشت سرش برگرده.
تجمع بادیگارد های عمارتش به یکبار داخل خونه زیاد شد و تحلیل اینکه چه اتفاقی داره میفته برای بکهیون سخت تر شد.
بادیگارد های خنگ و احمقش با یه نفر درگیر بودن و اجازه نمیدادن اون شخص جلو تر از این بیاد.
صدای خرد شدن اجناس گران قیمت عمارتش و از اون بدتر زمین خوردن افرادش داشت با اعصاب نداشته بکهیون بازی میکرد.
جلو تر رفت کریس بازوش رو گرفت و از بین دندون هاش غرید:انگار از پیامی که براش فرستادی زیاد خوشحال نشده
بکهیون پوزخند زد پس اون شخصی که بین افرادش چنگ و دندون مینداخت چان یول بود.
بازوش رو از بین دست کریس پس کشید و با تفریح به نمایشی که به راه انداخت بود نگاه کرد دست به سینه ایستاد.
به آرومی مشغول قدم زدن کنار افرادی که روی زمین افتاده بودن و به سختی نفس میکشیدن شد کنار یکی از اونا زانو زد و به صورت غرق در خونش خیره شد.
شاید انتظار اینو نداشت که پارک چان یول قدرت بدنی بالایی داشته باشه اون هم انقدر زیاد که قوی ترین مردای آمریکا رو به زمین بزنه.
به پشت موهاش چنگ زد و با حرص از بین لب هاش غرید:یا بلند میشی استخوان های اون پارک لعنتی رو خورد میکنی یا غذای سگای ولگرد نیوریوکت میکنم
با نفرت خودش رو کنار کشید افرادی که روی زمین افتاده بودن برای بلند شدن انگیزه میگرفتن و پارک چان یول همزمان با ده نفر زد و خورد میکرد خونی که از شقیقه سرش شکافته بود پیراهن سفیدش رو کثیف و لکه داره کرده بود برای خالی کردن تمام حرص و عصبانیتش به اینجا اومده بود برای له کردن صورت بکهیون اما حالا با یه سد دفاعی رو به رو بود که با هر زمین افتادنی دوباره جون میگرفتن و بلند میشدن.
اما چشمای به خون نشسته چان یول چیزی جز پوزخند کثیف بکهیون رو که در کاملا آرامش مشغول دود کردن سیگار گرون قیمتش بود رو نمیدید.
بکهیون داشت بهش میخندید و این اوج تفریحش بود صدای ضربان تند قلبش رو تو مغزش میشنید و چشمای خیس وحشیش آدم های که به سمتش هجوم می آوردن رو تار و تار تر میدید
"باید از شر همشون خلاص میشد باید..."

با پک آخری که به سیگارش زد موبایلش رو از جیب شلوارش بیرون کشید دود غلیظ سیگار رو با نیشخند از بین لب هاش رها کرد و برای جواب دادن تماس رو برقرار کرد موبایل رو به گوشش نزدیک کرد و منتظر ایستاد چیزایی که داشت میشنید باعث میشد چشماش بدرخشن این همون چیزی بود که انتظارش رو داشت.
صدا و لحنش پر شد از تاسف و به حرف اومد:متاسفم شاهزاده اما حاله دوست پسرم خوب نیست
به صحنه ی رو به رو خیره شد چان یول داشت کم آورد.
_مجبورم ببرمش بیمارستان
افتادن چان یول روی زمین باعث شد لبخند بزنه اما لحنش پر از ناراحت و استرس بود.
_بهتره این ملاقات به یه زمان دیگه ای موکول بشه...متاسفم عالیجناب من باید برم
با نیشخند تماس رو قطع کرد کتش رو که از قبل روی کاناپه انداخت بود رو برداشت و به سمت در های خروجی راه افتاد و با لحن بیخیالی که داشت به حرف اومد:اگه هنوز زنده اس ببریدش بیمارستان
روی پاشنه پا چرخید و به کریس که مات و مبهوت سر جاش ایستاده بود زل زد:امیدوارم بتونی منو به یه نوشیدنی گرم مهمون کنی
نگاهی به ساعتش انداخت و ابرویی بالا داد:تو یکی از کلاب ها با سهون قرار ملاقات دارم تو هم میتونی همراه ما بیای
بدون اینکه منتظر واکنش کریس بمونه به راه افتاد.

* * *

حمایت مالی از نویسنده:

https://idpay.ir/ag-mastani

🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️Where stories live. Discover now