✎𝙿𝙰𝚁𝚃:30ᝰ

512 134 70
                                    

یک شب از ماجرای فرار بکهیون همراه عبدل ادریس میگذشت چانیول به سختی همه چیز رو جمع و جور کرده بود به سختی و به تنهایی یک حرکت اشتباه کافی بود تا کل زحماتش به باد بره و بکهیون متوجه همه چیز بشه.
چانیول بعد از اون تماس تحت آمیز بکهیون دیگه هیچ خبری ازش نداشت اما حدسش رو میزد که همراه عبدل ادریس به عربستان رفته باشه.
مثل یک روح تاریک که دنیا رو زیر پاش فتح میکرد اون خطرناک تر چیزی بود که نشون میداد.
صدای خبرنگار تو سطح اتاق تجملی بکهیون و چانیول میپیچید و پشت سر هم خبرهای تازه ای که به دستش رسیده بود رو گزارش میداد.
اتاق بزرگ و اشرافی برج خلیفه که از چند شبه پیش فقط برای چانیول و بکهیون آماده شده بود، اما غافل از اینکه این زوج مثل هیچ کدوم از زوج های عادی توی دنیا نیستن.
از منظره و چشم اندازه ترنس و شیشه های بلند اتاق فقط هوای مه آلود و ابرهایی که سرتاسر اسمون و ساختمون های بلند دبی رو پوشش داده بودن به چشم میرسید.
ویو دل انگیز و مرگباری که قطعا بکهیون از دیدنش لذت میبرد اما حالا اون اینجا نبود.
چانیول با نفرت ویسکی زرد رنگ و خنکش رو سر کشید از دیشب که اون پسر ناپدید شده بود فقط الکل و مشروب میخورد و از ترنس به پایین نگاه میکرد.
رگه های زیر گردنش سرخ و به شدت ملتهب شده بود نبض شقیقه اش میپرید و حالت مشکی و خوشفرم موهاش بهم ریخته بود درست مثل کراوات و یقه پیراهن سفیدش.
داشت به مرز جنون میرسید و کاری ازش ساخته نبود اون نمیتونست اینجا بشینه و شاهد جنایت های بکهیون باشه اینقدر عاجز شده بود که حتی نمیتونست جلوش رو بگیره یا حتی بدونه اون همراه یک شاهزاده سلطنتی کجای این دنیا غیبش زده.
لیوان رو بین مشت دستش فشرد و نفس سنگین کشیده
نگاهش رو به داخل اتاق داد از لابه لای پرده های حریر و بلند و روی تخت خوابش تن لخت و ظریف دختری رو میدید چیز زیادی از دیشب به یاد نداشت و حتی نمیدونست اون هزره عوضی چطوری سر از اینجا درآورده سرش رو تکون داد تا دید چشم هاش بهتر بشه دوباره نگاهش رو به داخل اتاق داد.
اون زن هنوز روی تختش خوابیده بود و این توهم یا خواب نبود چانیول با اخم جلوتر رفت چرا دیشب رو یادش نمی اومد.
وارد اتاقش شد جلوتر رفت و با تمام حرصی که داشت بازوی دختر رو چنگ زد و اونو از تخت بیرون کشید.
دختر با اینکه جا خورده بود اما به روی خودش نیاورد و اغواگرانه لبخند زد.
اون دختر کاملا لخت جلوی چانیول ایستاده بود و هیچ ماموریت دیگه ای جز تحریک کردنش نداشت که خوب البته با وجود مست بودن چانیول از دیشب تا حالا زیاد هم تو انجام دادن اینکار موفق نبود.
چانیول فشار بدی به بازوش آورد و از بین دندون هاش غرید:تو کی هستی؟ تو اتاق من چیکار میکنی
دست دختر اغواگرانه روی دکمه های باز قفسه سینه چانیول نشست:یادت نمیاد دیشب خودت منو آوردی اینجا
روی پنج پاهاش ایستاد و بی هوا مشغول مک زدن زیر گلوی چانیول شد در حالی که دست دیگه اش روی عضو چانیول قرار میگرفت اما بوسه اش زیاد دووم نیاورد چون چانیول به پشت موهاش چنگ زد و سرش رو عقب کشید:تو...هرزه عوضی
محکم و با تهدید سرش رو تکون داد و توی صورتش توپید:همین الان میگی که کی تو رو فرستاده یا تضمینی برای زنده بودنت نمیکنم
دختر بدون در نظر گرفتن درد سر و موهاش که به شدت کشید میشد خندید:چطوره منو به فاک بدی...اینطوری میتونم برات حرف بزنم
نگاهش روی لب رژ لبش زیر گلوی چانیول خیره موند و نیشخند زد.
چانیول با نیشخند نگاش کرد:جدا؟
دختر با لوندی خودش رو به بدن داغ چانیول چسبوند و مشغول تکون دادن خودش و باسن سفیدش شد.
دستاش نوازش گرانه روی کمر و شکم چانیول حرکت کرد و با اون چشم های خمار شده و لبهای نیم بازش برای به فاک رفتن داشت التماسش رو میکرد چانیول فقط با یه پوزخند داشت نگاش میکرد اون دختر برای تحریک کردنش زیادی دست و پا میزد.
دختر به خودش جرئت داد و دستش رو داخل شلوار چانیول فرو برد، لمس عضو داغ و بزرگ چانیول دیونه کننده ترین چیز ممکن بود نفس گرمی از بین لبهاش رها شد و خندید.
_میخوای بدونی چطوری سر از اینجا در آوردم؟
چانیول دست به کمر ایستاد:بگو...
دختر زبونش رو لبهاش کشید و بین پاهای چانیول نشست از پایین نگاش کرد و باسنش رو تکون داد در حالی که سینه هاش رو بهم دیگه میمالید و با خودش ور میرفت.
دو تا از انگشت هاش رو داخل دهنش برد و مشغول ساک زدن انگشت هاش شد.
چانیول فقط ایستاده بود و داشت نمایش کثیفش رو نگاه میکرد و هیچ ایده ای نداشت که این دختر از کجا داخل اتاق مشترک خودش و بکهیون ظاهر شده.
صدای ناله بلند دختر تو اتاق پیچید و انگشتهاش رو داخل حرکت داد، داشت با ناله میخندید و چانیول رو نگاه میکرد.
_حالت نگاه کردنت هم میتونه ارضام میکنه...آه..فاک...میشه...
به نفس نفس زدن افتاد:میشه...اه...لطفا منو...به فاک بده..لطفا...
حرکات انگشتش داشت بیشتر میشد و صدای ناله هاش اوج میگرفت:آه...فاک...فااااک...لطفاا منو زیر خودت به فاک بده آههه...

🕷️𝑬𝑵𝑭𝑶𝑹𝑪𝑬𝑹🕷️Where stories live. Discover now