گمشده در چشمانت

528 143 22
                                    

"ترک کردنت سخته. ترک کردن نگاهت که غرقم میکنه. معتاد این غرق شدن شدم. میخوام که بمونم. میخوام چشمهاتو ببندی و من روشون بوسه بزنم چون وقتی بازن فراموشم میشه، آخه چشمهات طلسمم میکنن.

تمام وجودت مسخم میکنه. دلم میخواد بخوابی تا تماشات کنم. دلم میخواد بخندی و مثل یه موسیقی بهت گوش بدم. عشق رو توی حضور خالصانه ی تو دیدم. نه یه نوجوون کنجکاوم نه بالغ آگاه. من درست وسط جاده همه چیزمو به فرشته ی کم سن و سالی که قایمکی اومده بود آدما رو دید بزنه باختم. یقه شو گرفتم و زیر کتم قایمش کردم. وقتی خواستم به غنیمتم نگاهی بندازم تازه مروارید چشمهاشو دیدم. سرشو بلند کرد و من فقط نالیدم زیباست!

کلمه ها از توصیفت عاجز بودن و "زیبا" به نظرم کلمه پوچ و بی ارزشی بود. تورو باید با چیزی...سخنی، کلمه ای توصیف کرد که تابحال جایی نیاوردنش. یه کلمه مخصوص تو. یه کلمه که شیرینیت، خلوصت، شیطنت و زیباییت رو یکجا بیان کنه. "بکهیون" . آره شاید اسمت مناسب ترین باشه. توی لغت نامه ها باید بکهیون رو برای توصیف تو بنویسن معشوق من. فرشته ی من. میوه ی ممنوعه ی من"

"دوست نداشتنت سخته. زمانی دیدمت که بهت نیاز داشتم نیاز داشتم یکی همپای شیطنت هام بشه وقتی هیچ کس نمی فهمیدم. تو و حضورت روزهای خالیم رو با حرف های عاشقانه پر کرد. چنان به سرعت بهت عادت کردم و توی فکرم به همه چیز بال و پر دادم تا اونجایی که حسم میگفت اگه نباشی سخت میشه. چشم باز کردم و دیدم از تصور نبودنت چشمهام اشکی میشن. میدونستی دیدت زدم؟ دیدت زدم و شاید...آره شاید بدون هیچ قصدی از جاده منحرفت کردم. تو اتفاق شیرین نوجوونی من بودی مثل پخش شدن طعم گیلاس رو زبون، توی بعد از ظهر یه روز تابستونی. یه روز بیا افسانه ی میوه ی ممنوعه ی یه شاهزاده رو بنویسیم. من میموه ی ممنوعه ت میشم توی باغ گیلاس. فقط یادت باشه یه گاز و تو محکومی تا ابد همراهم باشی. غرقت میکنم."

"محکومیت شیرینیه. غنیمت من. فرشته ی شیطون من. من عشق رو با تو فهمیدم و همین برام کافی بود. پس نگاهم کن و غرقم کن که خیلی ساده غرق میشم توی نگاهت."

"آخرین کتاب بیون جیوون هیچ وقت از مرحله ی تایپ شدن جلوتر نرفت. متن پاکنویس شده اولیه که توی چند شب پایانی تابستون 1946، انگشتهای دستیار جوونش تایپ کرده بودن همچنان بین کتاب های باقی مونده از کالکشن کتابهای با ارزش بیون جیوون، پانچ شده باقی مونده بود."

Lost In Your EyesWhere stories live. Discover now