28

294 127 3
                                    

چپتر بیست و هشتم

قدم زدن با چانیول توی بازارچه آسون تر از اون چیزی بود که بکهیون فکر میکرد. پسر بزرگتر فقط دربه در دنبال تمام مواد غذایی و وسائل سفارش شده ی چه وون بود و حتی یه لحظه هم فضا برای بکهیون خفه و ناراحت نشد. چون تمام مدت داشت پاکتها و سبزیجات بسته بندی شده رو تو بغلش اینور اونور میکرد و بجای معذب شدن، بیشتر حس میکرد قراره از درد پاهاش بمیره.

-یعنی هیچکس امروز گاو و گوسفنداش رو ندوشیده؟ اینهمه راه رفتیم.

بکهیون به محض دست خالی برگشتن چانیول از بین جمعیت نق زد.

-نه فقط دیر وقته و هر چی بوده فروختن.

چانیول کمی اطرافشون سر کشید و با دیدن زنی که کنار پای گوسفندی نشسته و میدوشدش فوری بازوی بکهیون رو گرفت. شانس بهشون رو کرده بود.

-گوسفند مادره. بره ش رو نگاه.

بکهیون به سختی از بین خرید های توی بغلش نگاهی به اون موجود پشمکی انداخت و نالید: -آه نمیدونم فقط شیر بخر بریم. الانه از خستگی بمیرم.

چانیول با خنده سر برگردوند: -آجوما. اینی که میدوشی، همش چند؟

بکهیون کمی از چانیول و همه اون گوسفند های پر سر و صدا دور شد تا زیر چادر یکی از مغازه ها کمی استراحت کنه. هنوز تازه روزشون نصف شده و به نظر میرسید تا آخر دنیا کار دارن. پیش خودش فکر کرد اگه اتفاقی نیوفتاده بود همون ساعت روی تشکش لم داده، هر کتاب ممکنی رو دستش داشت و بخاطر اینکه حوصله ش تو عمارت سر رفته گله میکرد.

چند دقیقه بعد چانیول ظرف پر شیر به دست برگشت. البته تنها نبود. گوسفندی کوچیکتر از اونی که کمی قبل دیده بودن هم پابه پاش کنار بکهیون اومد.

-این دیگه کیه؟

چانیول یکی از پاکتهای تو دست بکهیون رو گرفت و همونطور که راه می افتاد توضیح داد: -همخونه جدید. دیروز و امروز رو بخاطر گرسنه موندنش شیر نداده، برای همین ارزون خریدمش.

دوباره به صورت سوالی و شوکه بکهیون خندید: -برمیگردیم خونه!

***

-خدای من با مهمون برگشتین؟

چه وون بعد بیرون گذاشتن زباله های که جمع شده بود پرسید و نونست جلوی خنده ش بخاطر جوری که یه گوسفند کوچولو چانیول رو بازی میداد، بگیره. تعدادی از خرید هارو از دست پسرا گرفت و قصد کرد برای آری شیر گرم کنه.

-حس میکنم هر لحظه قراره پاهام بشکنه.

بکهیون دنبال دایه ش راه افتاد و نالید. احتیاج داشت یکم برای چه وون لوس بشه و توجهش رو گیر بیاره. اون زن حتی سر صبح یوری رو بغل گرفته بود.

Lost In Your EyesWhere stories live. Discover now