17

592 173 40
                                    

چپتر هفدهم

چانیول تا خود صبح لای رخت خوابش وول خورده بود. به چندین دلیل! نصفه موندن معاشقه ش با انجل کوچولوش و وارد شدن شوک ناگهانی موقع پیدا شدنشون با اینکه آلتشو خوابونده بود ولی باعث شد درد مزخرفی رو تمام مدت تحمل کنه. بعد اینکه حالش یکم جا اومده بود هم فقط فکر به اینکه چه وون شی حتما بکیهون رو تنبیه میکنه ذهنش رو درگیر رشته افکار آزار دهنده میکرد.

میخواست که یه تکونی به خودش بده و به اتاق بغلی سرک بکشه ولی ترس از چه وون و اینکه تنبیه انجل بیشتر بشه مانعش بود.

تو جاش نشست و با بغل کردن بالشش دلخور به در اتاق زل زد. در اتاق نیمه باز بود و میتونست گرگ و میش سپیده دم رو ببینه. روز اول بکهیون رو از لای همین در دیده بود. حتی فکر کردن بهش باعث میشد لبخندش تا گوشاش کش بیاد. فکرش پی مرور خاطرات بود که با شنیدن صدای در اتاق دیگه بالشش رو سمت دیگه ای پرت کرد. رو پنجه رد شدن بکهیون مطمئنش کرد و بعد اینکه اول رو پاهاش سکندری خورد و بعد هم شونه ش به چهارچوب در کوبیده شد تونست بیرون بزنه وصداش کنه.

-هی...

بکهیون فقط با صورت پف کرده ی سر صبحش بهش لبخند زد. انگشتش رو روی لبهاش گذاشت تا پسر بزرگتر ساکت بمونه و دوباره راهش رو رفت. دستیار جوان تا خود اتاقک حمام رو بدون رد و بدل شدن حرفی پسر دیگه رو دنبال کرد و اون وسط فقط برای مطمئن شدن از اینکه کسی اون اطراف نیست که مزاحمشون بشه چند قدم ازش عقب افتاد.

-صبحت بخیر

بکهیون درست همین که چانیول کنار آب بهش رسید زمزمه کرد. کفش های ناراحتش رو کند و خم شد. درست مثل شب قبل تو اتاقش، شلوارش رو بالا زد و اجازه داد پسر بزرگتر ساق پاهاش با رد ترکه های روش رو ببینه.

جای ترکه ها قرمز شده بودن و قلب چانیول سنگینی میکرد.

بکهیون منتظر جواب دستیار توی آب رفت. دست به سینه شد برای اینکه صورتش جلو دید چانیول قرار بگیره بدنش رو خم کرد: -چانیولا

-درد میکنه؟

چانیول با حواس پرتش پرسید. صدای بکهیونو شنیده بود ولی ذهنش کاملا جای دیگه ای سیر میکرد. وقتی دستهای بکهیون به دو طرف باز شدن و برای یه بغل دعوتش کردن تازه نگاهش از سطح آب کنده شد و صورت آروم انجلش رو دید.

نزدیک تر شد و بدون اینکه اهمیتی به تفاوت قدی خیلی زیادشون بخاطر تو آب بودن بکهیون بده سرش رو روی شونه ش گذاشت.

-ببخش بکهیون تقصیر منه. دیشب خیلی بی فکری کردم.

کمرش خم شده بود و لحنش باعث میشد دل بکهیون برای شیرین شدنش غنج بره. دستش برای نوازش روی موهاش رفت و اعتراض کرد:

-ابدا تقصیر تو نبود. من به مهمونامون بی احترامی کردم و تنبیه شدم.
-هنوزم قراره بریم گردش؟

Lost In Your EyesWhere stories live. Discover now