11

544 211 28
                                    

چپتر یازدهم

چه وون وقتی با حوله ها برگشت بکهیون از آب بیرون اومده بود و داشت با پیرهن گِلیش بالا تنه ش رو خشک میکرد. هنوز لباس زیرش تنش بود ولی این مسائل نمیتونستن جلوی چشمهای پارک چانیول رو بگیرن که بالاخره حس میکرد اجازه اینو داره تو ذهنش تا هرجا که میخواد از بدن بک لذت ببره!

-جناب پارک؟ حوله!

چه وون لب آب ایستاده بود و بازم مثل دفعه قبل گیج از چشم های خمار چانیول نگاهش میکرد. حوله ای رو تو دستش سمت چانیول داخل آب گرفته بود و چانیول تازه بعد دوبار صدا شدن متوجهش شد:

-اوه چه وون شی. معذرت میخوام ذهنم اصلا یه لحظه درگیر شد.

و بدون اینکه حوله رو از دست چه وون بگیره خودش رو از داخل آب بیرون کشید.

-هیون؟ بیا بریم تا سرما نخوردی!

چه وون بعد تحویل دادن حوله به چانیول گفت و بازوی بکهیونی که حوله ش رو روی سرش انداخته بود و تازه متوجه پایین تنه ی دستیار جوان شده بود گرفت. شاید بک نگاهش رو گرفته بود و جایی روی زمین که پاهاش بین علف ها بودن رو نگاه میکرد ولی حدقه ی چشمهاش به گشاد ترین حالت ممکن رسیده بودن و وقتی دایه ش دنبال خودش کشوندش تازه به خودش اومد.

واقعیت اینه که ذهن بکهیون از خیلی وقت پیش آماده بود که ساعت ها به همچین چیزی در حالی که لب پایینش رو گاز میگیره فکر کنه. و حالا هم که موقعیتش پیش اومده بود داشت کم کم لب پایینش رو خون مینداخت.

باید جلوی ذهن بازیگوشش رو میگرفت نه؟ سعی کرد به هر چیزی غیر از سناریو های بزرگسال فکر کنه.

-چه وونا، ساعتمو پس نمیدی؟

-اوه! کاملا فراموشش کرده بودم...معلومه که پس میدمش

چشمهای بک از حس رضایت هلال شدن و با بالا رفتن چه وون از پله ها جوری که پاهاش رو دقیقا روی لکه های خیس کفشای چه وون بذاره دنبالش رفت. آخرین باری که ساعت خوش تراشش رو دیده بود روز اومدن چانیول بعد اینکه اون دستیار رو فرستاده بود حموم میشد و دلش میخواست دوباره اون ساعت رو مثل پدرش از جیبش آویزون کنه.
حموم. نخودی خندید و صورت قاب شده ش لای حوله گر گرفت. حالا که فکر میکرد اگه اون اتاقک نبود چه چیز هایی اتفاق نمی افتادن. "بنظر اونجا فرشته ها میگردن"
 
-اورابونی!
 
چه وون با دیدن بیون جیوون تو چهارچوب در اتاق کارش بلند گفت. و بکهیون مثل یه موش کوچولو از بغل دستش سرک کشید. مردی که اونجا وایساده بود رنگ پریده بی حوصله و خسته بود و بنظر نمیرسید از جای آرومی برگشته باشه. صورتش خراش برداشته بود و چند جای کت تو تنش پاره.

Lost In Your EyesWhere stories live. Discover now