9

594 207 47
                                    

این کاورو میبینین؟🥺 خواننده ی خوشگلم minaakbari کار کرده اصلا باعث شد اشک اکلیلی بریزم. مرسی ازت💙
بفرمایین چپتر جدید

***
چپتر نهم

رادیو ی داخل اتاق اصلی خونه آهنگ پاپی رو پخش میکرد و بکهیون بی توجه به اعتراض دایه ش هم چنان روی تاتامی به شکم دراز کشیده بود و به گیلاس های داخل کاسه ناخنک میزد. از طرفای بعد از ظهر چه وون همراه یکی از دخترایی که تو اشپزخونه کار میکرد- اینهی- نزدیک در اتاق نشسته بودن و گیلاس هایی که تازه از باغ آورده بودن تمیز میکردن.

-بیون بکهیون...اگه بخاطر اینا مریض بشی و بیوفتی تو رخت خواب بدون شک تنبیهت میکنم.

گیلاسی که بکهیون احمقانه گاز زده بود بین زمین هوا لای دوتا انگشتش موند و جلوی چشم هر سه نفر قطره ی قرمز رنگی ازش روی تاتامی چکید و لکه ی کوچیکی روش گذاشت.

- یاااا...

با داد دایه ش پرید و پشت این هی سنگر گرفت.

-پاک میشه خب

مظلوم نشون دادن خودش کاری بود که بکهیون همیشه به خوبی انجامش میداد و نتیجه اینطور شد که چه وون بعد چپ چپ نگاه کردن بهش سرگرم کارش شد. بکهیون نمیخواست باهاش مثل بچگیهاش رفتار بشه ولی متاقبلا باید خودش هم مثل بچگی هاش رفتار نمیکرد. و این بخش سختش بود! میدونست زیاد خوردن میوه ها معمولا مریضش میکنه ولی دوست داشت بخوردشون. همونطور که توی ذهنش به دوباره کش رفتن میوه فکر میکرد، به کمر اینهی تکیه زد.

-چه وون شی؟ آمم استاد گفتن یکم میوه و نوشیدنی ببرم!
چانیول بود که دم ورودی وایساده و نگاهشون میکرد. بکهیون حتی متوجه اومدن دستیار جوون نشده بود

-چرا شما؟ خودم میارم
در حالی که چه وون از جا بلند میشد تا خوردنی برای اون دو نفر آماده کنه بکهیون باز هم از زیر دست این هی دوتا گیلاس کش رفت. همیشه انجام دادن کارایی که ازش منع میشد هر چقدر کوچیک یه دنیا لذت بخش بودن. اینهی نخودی از شیطنتش خندید. چانیول هم همینطور ولی زمین تا آسمون بین دو تا خنده تفاوت وجود داشت. چانیول که بهش میخندید یه چیزی ته دلش تکون میخورد و دلش میخواست سمتش حمله کنه. چشماش قفل چال روی صورت پارک چانیول شده بود که پسر بزرگتر تیر خلاص رو خالی کرد. تکیه زده به چهارچوب چشمکی هدیه ی پسر کوچیکتر کرد تا از واکنش هاش لذت ببره.

بکهیون، صورتش همرنگ گیلاسی که بین لباش گیر افتاده بود شد. اول خیلی سریع این هی رو که حالا ظرف های رو روی هم جمع میکرد نگاه کرد تا مطمئن بشه ندیدتشون. بعد اطمینانش بیخبر از اینکه پارک چانیول از کوچکترین حرکاتش لذت میبره با حرص چشماش رو براش درشت کرد.

با برگشتن چه وون همراه یه سینی پر از میوه و شربت خنک اتصال چشمهاشون قطع شد و چانیول با گرفتن سینی چندین بار کلمه متشکرم رو تکرار کرد و بکهیون بازم بدون اینکه اهمیتی به اعتراض دایه ش بده چند تا از گیلاس های توی کاسه ی بغل این هی برداشت و دنبال پسر بزرگتر رفت.

Lost In Your EyesWhere stories live. Discover now