ناشناس

1K 245 113
                                    

صداهای زیادی اطرافش رو پر کرده بود ولی باز حواسش از سوزش شدید بازوش پرت نمیشد. عمیق نفس میکشید و بازدمش رو با صدا بیرون میداد. تمام حالات و رفتار‌هاش، درد شدیدش رو فریاد میزدن. هر از چندگاهی از ویسکی شیوازش میخورد تا آستانه‌ی تحملش بالاتر بره ولی فایده‌ایی نداشت. صدای ممتد وز مانندی که با سوزش بازوش هماهنگ شده بود، روی اعصابش خط مینداخت و عصبی‌ترش میکرد. در برابر درد اینطوری میشد. یه آدم خشمگین و کم تحمل. شاید مثل خیلی آدم‌های دیگه. به سختی میتونست صدای رادیو که از گوشی مرد کنارش پخش میشد رو بشنوه و همون اصوات نامفهوم باعث میشد با اخم، پوزخند بزنه.

" _ اون خداست‌. واقعا خداست. بچه‌ی منو از مرگ حتمی نجات داده. اینکارو برامون کرد و هیچ پولی هم نگرفت. بقیه‌ی جراح‌‌ها هزینه‌هایی بیشتر از تمام زندگیمون میگفتن و اون... هیچی نخواست. اون بینظیره. اون بهترینه... "

صدای دیگه‌ایی پخش شد.

" _ نمیدونستم همچین آدمایی وجود دارن. فکر میکردم برای فیلم‌ها و داستان‌هاست تا با چشم خودم دیدم. باورم نمیشه تونسته نجاتم بده، اونم بعد از اینکه پزشکای دیگه جوابم کرده بودن. به خدا اعتقادی نداشتم ولی... الان دارم. همونه. خدا همونه. "

بازهم پوزخند زد.

" _ خودم دیدم. با چشم‌های خودم دیدم. کی بود میگفت معجزه وجود نداره؟ من دیدمش. باورم نمیشه... پدرش خیلی خیلی بیمار بود. با وضع مالی بدشون میدونستم محاله بتونه عمل کنه. همه مرگ اون مرد پیر رو پذیرفته بودن ولی... عمل کرده؟ چطور؟ حتی یک وون هم پول نداده. چطور میشه؟ کی اینکارو میکنه؟ چطوری میشه پیداش کرد؟ "

تا همینجا بس بود. بیشتر از این حوصله‌اش سر میرفت.
با صدای بم و گرفته‌ایی گفت:
+ کافیه. خفش کن.

دست مرد به سرعت بالا اومد و به سمت گوشیش رفت. ثانیه‌ایی بعد، اون صدا قطع شده و به جاش مرد به حرف اومد.

_ چیشد؟ ناراحتی صدای طرفدارات رو میشنوی؟

اخم کرده، جوابی بهش نداد. اتاق تو سکوت فرو رفت و الان فقط صدای دستگاه کار مرد و جلز ولز شعله‌ی سیگار روی لب‌هاش بود که شنیده میشد. کلافه از درد غرید:
+ چقدرش مونده؟ کی تموم میشه؟

جونگین کامی از سیگارش گرفت و دودش رو بیرون فرستاد.

_ هنوز وسط راهیم. همینقدر که اومدیم، همینقدر دیگه باید بریم تا این طرح تموم بشه.

چشم‌هاش رو بست و آه صداداری کشید. پشیمون شده بود. کاش اینکارو نمیکرد. دوباره صدای مرد رو شنید که میگفت:
_ حالا چرا این طرح؟ معنی خاصیم داره؟

و زاویه‌ی دستش رو تغییر داد تا بتونه قسمت دیگه‌ی طرح رو روی پوست مرد حک کنه.

+ فعلا که تنها معنیش برام درده.

 Agreed Where stories live. Discover now