با شنیدن اون حرف فقط تونست پوزخند بزنه. هیچ زمان آدم شناس خوبی نبود، برای همین از اولین باری که این پسر رو دید حتی نمیتونست حدس بزنه تا چه اندازه دیوونه و بیثباته. چرا فکر میکرد باید با آدم متفاوتی طرف باشه؟ چی باعث میشد که فکر کنه این پسر خیلی با انتظاراتش فاصله داره؟ فاصله داشت ولی از جهت منفی. احمقتر از چیزی بود که فکرش رو میکرد.
+ جالبه. اولش فقط فکر میکردم متفاوت هستی. الان میبینم جنون داری.
بک سرش رو بالا آورد و نگاه سردش رو به مرد داد. توقعی جز این از چانیول نداشت. میدونست هرگز قرار نیست به راحتی شرطش رو قبول کنه. حتی خودش رو هم برای کنایههاش آماده کرده بود ولی این نگاه تحقیرآمیز... اذیتش میکرد.
_ گفتی در ازاش چی میخوام. منم خواستهام رو گفتم.
+ و چی باعث شده فکر کنی قبول میکنم؟
_ میتونی قبول نکنی.
با خونسردی گفت. طوری با بیخیالی به مرد زل زد که هیچکس باورش نمیشد چه کنکاش و آشفتگی درونیایی داره. طی این سالها، حفظ ظاهر رو خیلی خوب یاد گرفته بود.
_ و من حسرت گرفتن انتقام رو به دلت میذارم. خودم پولین رو نابود میکنم و تو با دستهای خالی و چشمهای پر نگاه میکنی. تمام زحمات این چند سالت نابود میشه. اون وقته که میگی، کاش پیشنهادش رو قبول میکردم.
اخمهای چانیول سریعا تو هم رفت.
+ داری تهدیدم میکنی؟
_ فقط یه ویژن از آینده رو بهت میدم. تهدیدهای تو خالی، استایلم نیست.
و ظرف بستنیایی که کاملا آب شده بود رو جلو کشید و قاشقی به سمت دهنش برد. مایع شیرین حالش رو بهم میزد ولی لازم بود خودش رو با چیزی سرگرم کنه. چشمهاش همیشه سر ناسازگاری داشتن. همیشه لوش میدادن. نمیخواست الان اون اتفاق بیوفته.
+ و باید باور کنم تا الان توانایی نابود کردن پولین رو داشتی و کاری نکردی؟
و با پوزخند تحقیرآمیزی ادامه داد:
+ درواقع خیلی کنجکاوم. بزرگترین بیمارستان ملی کره رو... کی میخواد نابود کنه؟ کسی مثل تو؟ رئیس یه فاحشه خونه؟فک بک چفت شد. حالت تهوعش تو ذوق میزد و احتمال میداد رنگش پریده باشه. نمیدونست میتونه جلوی بالا آوردنش رو بگیره یا نه.نفس عمیقی گرفت و دوباره نگاهش رو به سمت مرد برگردوند.
چانیول خالی بودن چشمهاش رو دید و ناخواسته ابروهاش به هم نزدیکتر شد.
_ باور بکنی یا نه... رئیس این فاحشه خونه خیلی کارها کرده که از توان تجسم تو و افرادی مثل تو خارجه.
عصبانی شده بود. چانیول چیزی یادش نمیومد ولی این میتونست مجوزی برای بیاحترامی کردنش باشه؟ اون رو یادش رفته بود، ادب و نزاکتش رو چی؟ حتی به یاد نمیاورد تا به حال اینطوری جواب لورد رو داده باشه.
![](https://img.wattpad.com/cover/332900191-288-k95182.jpg)
ВИ ЧИТАЄТЕ
Agreed
Фанфікиهمه چیز از نامهی مرموزی که در زیرزمین پیدا کرد شروع شد. نمیدونست در اون عمارت تاریک چه اتفاقاتی انتظارش رو میکشه. شاید برای فهمیدن باید اول حافظهاش رو به دست میاورد. ******************* × مشکل شماها چیه؟ میگن باید برای تتو یه طرح با معنی انتخاب ک...