Another chance

328 77 4
                                    

چند روزی از اون اتفاق توی خیابون میگذشت رابطه اش با جونگوک خوب شده بود ،البته براش خیلی عجیب بود که چرا باید جونگوک اینقدر هواشو داشته باشه و مراقبش باشه البته میتونست حدس بزنه بخاطر اتفاق اون روز باشه
ته دلش ناراحت بود چون حس میکرد این توجه به خاطر ترحم بابت اتفاقه نه بخاطر خودش
توی فکر بود که دستی روی شونه اش نشست
- هی مگه قرار نشد تو فکر نری
لبخندی زد
- خوبم
-حالا به چی فکر‌میکردی؟؟
-هووم؟.. هیچی چیزای خوب
-مثل اندام من؟؟؟؟
لبخند کجی زد و‌ادامه داد
-میدونم همه بیمارستان دارن از اندامم تعریف میکنن عیبی نداره من میپذیرم
-خفه شو جونگوک این چیزا برای من مهم نیست
-اوووووو تهیونگ اونم خوبه میتونم قول بدم
تهیونگ گیج نگاهش کرد: اون؟؟؟
با چشماش به پایین تنش اشاره کرد
تهیونگ چشم غرنه ای بهش رفت و بلند شد: ادم نمیشی جونگوک برو اون ور
- باشه باشه ناراحت نشو فقط خواستم شوخی کنم حال و هوات عوض شه
- شوخی هاتم همش جنسیه ، ببینم تو مغز تو چیز دیگه ای هم هست
جونگوک توی ذهنش گفت: اخ تهیونگ اگه بدونی چیا تو ذهن منه شوکه میشی
لبخندی زد : نه نیست
-حالا بهت برخورد؟؟
-نه این چیا رو من تاثیر نداره،بریم امشب بیرون؟؟؟؟
-تا ۱۰ اینجاییم کجا بریم؟؟
ادای گریه دراورد: همش داریم کار میکنیم تهیونگ خسته شدم بخدا، بیا بریم یکم خوش بگذرونیم بخدا حقمونه
- باشه فقط من به جیمین هم میگم بیاد
-باشههه به اون دردسر هم بگو



ساعت حدود ۱۱ شب بود که سه تایی دم در یه کلاب ایستاده بودن،جونگوک که هیجان از تو چشماش میبارید دهن باز کرد: خب متنظر چی هستین؟
- خب ....به نظرم بهتره بریم جای دیگه
-چرا؟ این که خیلی کلاب معروفیه
جیمین نیشخندی زد:چون اینجا خاطره ی بدی داره
جونگوک از خاطره بد ناراحت شد، یعنی اون شب رو خاطره بد میدونست؟سعی کرد به روی خودش نیاره که ناراحت شده
-چرا ؟ کات کردی ؟
-نه من...من تا حالا با کسی نبودم
ادای تعجب کردن دراورد :اوووووو کیم تهیونگ یعنی باکره ای؟
-از خجالت قزمز شده بوده ولی نباید کم میاورد محکم توی سر جونگوک زد : چرا خفه نمیشی جونگوک ؟
جیمین که تا حالا فقط ناظر بود خنده ای کرد: جونگوک اذیتش نکن ته ته تا حالا دوس پسر نداشته
جونگوک باز قیافشو متعجب کرد:دوس پسر؟؟؟؟؟اووووووو کیم تهیونگ کی فکرشو‌میکرد؟؟؟
تهیونگ ترسیده نگاهی به جونگوک کرد: من....من
-نترس
چشمکی زد :منم
تهیونگ خیره به جونگوک پلک نمیزد و همینطور جونگوک
-باشه بابا بسهههه من خسته شدم میخواین برید داخل یا نه؟
نگاهی به جیمین کردن و وارد کلاب شدن
شلوغ بود و صدای اهنگ واقعا اذیت کننده بود البته برای این سه که مست نبودن
جیمین با صدای بلندی رو به اون دو کرد و گفت:بهتره بریم بار اول ،  بعد بریم برقصیم
با گرفتن تایید از اون دو اولین نفر به سمت بار راه کج کرد
کلاب خیلی شلوغ بود و برای رد شدن باید از بین ادم ها به زور رد میشد در همین حین تهیونگ حس کرد دستی روی باسنش هست ترسیده چنگی به بازوی جونگوک زد
جونگوک با دیدن قیافه ترسیده تهیونگ متوجه قضیه شد و اونو توی بغلش گرفت و با اخم به مرد کنارش نگاه کرد
مرد شکم گنده و مستی که با خنده کریهی بهشون نگاه میکرد جونگوک توانایی دعوا کردنو‌داشتو و خیلی خوشش میومد چشمای این مرد رو‌ از حدقه در بیاره که اینقدر کثیف به تهیونگ نگاه میکرد
-بیا زودتر بریم
سری تکون داد و‌چفت دستاشو دور بازوی جونگوک محکم تر کرد

Dr.minWhere stories live. Discover now