Daily

244 65 23
                                    

یکی دوساعتی میشد توی بغل هم خوابیده بودن ،صدای نفس های مرتب جیمین نشون میداد خوابش عمیقه ،ولی یونگی بیدار بود کمی درد داشت ،ترجیح داد تا قبل از بیدار شدن جیمین دوش بگیره

اروم از بغل جیمین بیرون اومد با وجود دردش ،اروم بود چون یه قدم بهم نزدیک تر شده بودن و الان یونگی هم دیگه مال جیمین بود
وارد حمام شد و دوش اب گرم رو باز کرد و زیرش قرار گرفت
- اههه خیلی خوبهههه

چند دقیقه ای میشد زیر دوش بود و حالا احساس میکرد حالش بهتر شده ، دوش رو بست و همچنان تو همون حالت موند تا کمی اب بدنش خشک بشه که لب های جیمین روی شونه اش نشست

- درد داری؟؟؟
- یکم،قرص میخورم یکم دیگه
- بیا ببینم چیکار کردی با خودت
- من چیکار کردم با خودم؟؟؟مثل اینکه تو داشتی با تمام توانت ضربه....
-باشه باشه یونگی لازم نیست همه چیو با جزییات بگی...
یونگی از خجالت جیمین خندید و چرخید سمتش
- خوبم جیمین
- ولی تو اماده نشده بودی ...خودت منو دعوا کردی که بهت نگفتم بار اولمه ولی خودتو نگاه ...بی احتیاطی کردی
- اماده بودم
- از کجا ؟من که کاری نکرده بودم من اصلا فکر کردم میخوای تو...
- خودم ...قبل از اینکه بیام بیمارستان

جیمین چشماش درشت شد و متعجب به یونگی نگاه کرد
-یونگی....
جلو رفت و جیمین رو بغل کرد و سرشو توی گودی گردنش گذاشت ،امروز دقیقا مثل پسر بچه هایی شده بود که مادرشون یه روز رو کامل تنهاش گذاشته بوده و الان  نیاز داشت به مادرش بچسبه وازش اینقدر عشق بگیره تا خیالش راحت شه قرار نیست تنهاش بذاره و بره
- من نیاز داشتم بهش جیمین ،توی خونه خودمو اماده کردم ،یا میتونستیم باهم باشیم یا نمیتونستیم ....ولی دیدم توهم نیاز داشتی
الان تو مال منی و من مال توام....

جیمین اشکی توی چشمش جمع شد ..یونگی رو بیشتر به خودش چسبوند
- دوست دارم یونگی
- دروغم نگیا...
- خیلی لوسی

با زنگ خوردن گوشی جیمین از خلسه بیرون اومدن ،سمت گوشیش رفت و با وصل کردن تماس صدای داد تهیونگ گوشاشو کر‌کرد

- معلومه کدوم گوری هستی ؟؟؟؟رفتی ناهار بخوری یا بدی؟؟؟؟
-هی ته چته ؟؟؟خوابم برد
- اورژانس داره میترکه کجایی شمااا دکتر پااااارک
- باشه داد نزن اومدم

- تهیونگ شاکیه ..مثل اینکه اورژانس شلوغ شده باید برم
-منم میام
-کجا یونگی؟؟؟
-اورژانس
- نخیر شما میمونی همین جا استراحت میکنی
- الان یه پیام گرفتم یه مریض تصادفی اوردن خونریزی مغزی داشته فلو بخش نتونسته تشخیص بده
- ولی حالت...
-خوبم جیمین و الان بهترم ....وقتی کنارمی اروم ترم
- پاشو خودتو لوس نکن

باهم سمت اورژانس رفتن ،به محض باز کردن در اتاق یونگی توی پوسته ی سرد و مغرورش برگشت ....شد همون دکتر مین معروف که همه ازش میترسیدن غافل از اینکه چند دقیقه پیش عین بچه های دو ساله توی بغل جیمین مچاله شده بود

Dr.minWhere stories live. Discover now