Bathroom

182 57 34
                                    

همگی روبه روش نشسته بودن ، چهره هاشون نشون میداد شرمزده هستن ولی خب این برای جیمین کافی نبود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

همگی روبه روش نشسته بودن ، چهره هاشون نشون میداد شرمزده هستن ولی خب این برای جیمین کافی نبود ....دروغی که همگی باهم بهش گفته بودن براش خیلی سنگین و غیر قابل بخشش بود
چشمش به جیسو افتاد و با صدای ضعیفی مخاطب قرارش داد
- توهم؟؟؟؟تو دیگه چرا؟؟؟؟
جیسو با چشمای نگران بهش توضیح داد
-ببخشید هیونگ ...اون موقع خیلی میترسیدم که بیخیال درمانت بشی فقط فکر کردم ......تصمیمی که بچه ها گرفتن تصمیم خوبیه!!!

البته که این حرکت نشون میداد چقدر برای اطرافیانش مهم هست ، خب حس خوبی داشت ، اینکه همگی باهم سعی کردن برای بهبود وضعیت جسمی و روحیش اونو از این شرایط دور نگه دارن قابل درک بود ولی اینکه این همه سال گول خورده و همشون داشتن نقش بازی میکردن باعث میشد نتونه به ادم های اطرافش اعتماد کنه ....

سرشو پایین انداخت و نفس عمیقی کشید نمیدونست باید چیکار کنه ذهنش تماما خالی شده بود نمیدونست باید دقیقا چه تصمیمی بگیره و باهاشون چجوری رفتار کنه
همگی بهش نگاه میکردن و منتظر بودن جیمین حرفی بزنه
تهیونگ نگاهی به همشون کرد ، نتونست این سکوت رو تحمل کنه و اولین نفر جرات کرد سکوت رو بشکنه.....
-جیمین؟؟؟؟؟
سرشو بالا اورد و به چهره های نگران نگاه کرد
- توقع شنیدن چی رو دارید؟؟؟؟اینکه همگی نشستید و پشت سرم نقشه کشیدید .....
نفس کلافه ای کشید و از جاش بلند شد ، دستاشو به کمرش زده بود و قدم میزد
-چی باید بگم؟؟؟ازتون تشکر کنم؟؟؟؟یا خیلی عادی از کنارش بگذرم؟؟؟؟اخه لعنتیا این چه وضعیتیه که منو توش قرار دادید؟؟؟؟ نشستید جلوم و بهم نگاه میکنید که چی بشه؟؟؟؟منتظر چی هستید؟؟؟؟ الان توقع دارید ازتون بخاطر کارایی که به قول خودتون به صلاحم بوده تشکر کنم؟؟؟؟

نامجون از جاش بلند شد و سمتش رفت ، دستشو روی شونه اش گذاشت و با صدای اروم و محکمی جوابشو داد:
-حق داری جیمین....حق داری ناراحت باشی و ما اصلا ازت نمیخوایم که مارو ببخشی.......فقط خودتو اذیت نکن.... ما فقط میخواستیم تو درمانتو ادامه بدی و خوب شی ....فکر میکردیم وضعیت یونگی فقط برای چند ماهه وقتی خوب بشه و بفهمه کجایی میاد پیشت و برات توضیح میده و فاصله ی بینتون و این ناراحتی ها تموم میشه ، ولی داری میبینی که بعد از گذشت این همه سال هنوزم یه قسمت از حافظش برنگشته و ما مجبور شدیم سکوت کنیم ....اینجوری برای جفتتون بهتر بود ، برای ارامش روانتون....

Dr.minWhere stories live. Discover now