Forgive me

354 70 1
                                    

-جیمین
محلی بهش نذاشت و به راهش ادامه داد یونگی پا دو کرد و ساعدشو گرفت؛
-جیمین ...جیمین لطفا
دستشو با زور از دست یونگی کشید و با دندونای چفت شده بهش توپید: گفتم دستتو بکش ...
دستاشو محکم تر گرفت : جیمین لطفا ... بیا حرف بزنیم
- اووو دکتر مین همه ی حرفاتو دو دقیقه پیش تو اتاق شنیدم .
یونگی که دید جیمین راضی نمیشه مچ دستشو گرفت و کشیدش تو اتاقش و جیمین  برای جدا کردن دستش  تقلا میکرد: گفتم ولم کن... دکتر مین..... یونگی ولم کن
کشیدش توی اتاق و درو بست
-داری چه غلطی میکنی؟؟؟؟
- گفتم بیا حرف بزنیم
-من با شما حرفی ندارم
-جیمین
- دهنتو ببند مین
دوباره تقلا کرد که از اتاق بیرون بره که یونگی دوتا شونه اشو گرفت و لب هاشو روی لب هاش گذاشت
جیمین خشک شد انتظار این حرکت رو ازش نداشت
یونکی نمیبوسید فقط لب هاشو روی لب هاش گذاشته بود چند لحظه که گذشت و دید جیمین اروم گرفت لبهاشو جدا کرد دستشو روی صورتش گذاشت و نوازشش کرد
-اروم باش باشه؟؟بیا حرف بزنیم
جیمین اروم تر شده بود ،چیزی نگفت فقط به تکون دادن سرش بسنده کرد
دستشو گرفت و روی مبل نشوندش ، نمیدونست از کجا شروع کنه یونگی ادمی نبود که معذرت خواهی کنه اصولا کار اشتباهی انجام نمیداد و تمام حرف ها و حرکاتش روی فکر بود ولی درباره جیمین نه ، بجای مغزش قلبش تصمیم میگرفت
لب هاشو تر کرد و شروع کرد: ببین جیمین می... میدونم که حرف های درستی نزدم ..راس... راستش وقتی توی اون شرایط دیدمت عصبی شدم من واضح بهت گفته بودم که نزدیک جانگ نشو ولی تو کجا بودی؟توی اتاقش و بدون شلوار...توقع داری من چه فکری کنم؟؟
- دکتر مین چرا باید شما اصلا فکری کنید؟؟؟مگه من با شما نسبتی دارم؟؟؟
-جیمین..من...من
نمیدونست چطوری میتونست احساسشو‌نسبت به جیمین بیان کنه و جیمین اینو حس میکرد که در حال تلاشه ولی ترجیح داد سکوت کنه دروغ چرا خوشش میومد از این شرایط
-جیمین ازم نپرس چرا ،بهم اعتماد کن فقط، به ....به وقتش بهت کامل توضیح میدم
جیمین این رفتار یونگی و دید بهش شک کرد
سرشو جلو اورد و به چشمای یونگی زل زد : میخوای باورت کنم؟؟؟بدون هیچ توضیحی؟؟؟؟
دستشو روی زانوش گذاشت شروع کرد به بالا اومدن
به رونش که رسید دوباره صحبت کردن رو شروع کرد باید از زیر زبونش حرفشو میکشید بیرون
- یونگی تو اومدی توی اتاق و‌بهم توهین کردی و الان فقط میگی بهت اعتماد کنم؟؟؟
یونگی داشت زیر نوازش های جیمین سست میشد ولی نه  نمیتونست الان حرف بزنه
-من ....من...عذرخواهی کردم
جیمین دستشو به عضو یونگی رسوند و از روی شلوار شروع به مالیدن کردن و لب هاشو به گوشش رسوند
- یه دلیل بیار تا باورت کنم
نمیتونست تکون بخوره اخرین بار همون شب با جیمین سکس داشته و الان به شدت حساس شده بود و این مالش ها داشت عضوشو بیدار میکرد مچ دست جیمین رو گرفت و با حالت التماسی  به جیمین نگاه کرد: نکن جیمین ... لطفا تمومش کن
- دلت نمیخواد مث اون شب منوداشته باشی؟؟؟
-اینجا...اینجا جاش نیست ما تو بیمارستانیم
-خب باشیم درو قفل میکنیم
علاوه بر مالش عضوش زبونشو رو گوشش کشید
-جیمین..
صدا کردن اسمش همراه با ناله بود و جیمین میدونست داره موفق میشه
-بگو یونگی ؟؟؟دلت برای چی من بیشتر تنگ شده
تقریبا داشت موفق میشد و یونگی داشت دهن باز میکرد که در به صدا دراومد یونگی از جا پرید  بلند شد و روی صندلی خودش نشست
-بیا تو
-هه. ..طولش دادی
-نامجون حوصله شوخی ندارم،پارک جیمین میتونی توی اتاق خودت منتظر باشی ؟
جیمین ناراضی از مهمون ناخونده اش و خراب شدن موقعیتی که داشت به موفقیت میرسید چشمی چرخوند و رو به یونگی به احترام تعظیمی کرد
-من میرم خونه دکتر مین
-نههه لطفا ، بمون باید راجع به موضوعی باهات حرف بزنم
سری تکون داد و از اتاق خارج شد
به نامجون نگاه کرد از همیشه داغون تر بود
-چی شده نام
-حال ناز خوب نیست اوردمش بیمارستان میدونی که ارث گرفتگی عروق داره
-انژیو کرد؟؟
- اره ،دوتا از رگ هاش گرفته
-خب چیزی نیست با عمل خوب میشه خودت که بهتر میدونی نام
-اره
-پس ناراحتیت برای چیه؟؟
-نمیتونم درد کشیدنشو ببینم
-الان که اینجاست ماهم حواسمون بهش هست پس اروم باش دیگه
-هممم
-بیا بریم ببینمش

Dr.minWhere stories live. Discover now