Old room, new hous

211 58 43
                                    

چشماشو باز کرد اتاق براش نا اشنا بود ، کمی فکر‌کرد و یادش اومد دیشب چه خواسته ای از جی داشته و چه اتفاقایی افتاده ، چشماشو روی هم فشار داد و لعنتی به خودش فرستاد الان باید چجوری توی صورت جی نگاه میکرد ؟؟؟!!!!!!چون پشتش بهش بود نمیتونست ببینه بیدار...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

چشماشو باز کرد اتاق براش نا اشنا بود ، کمی فکر‌کرد و یادش اومد دیشب چه خواسته ای از جی داشته و چه اتفاقایی افتاده ، چشماشو روی هم فشار داد و لعنتی به خودش فرستاد الان باید چجوری توی صورت جی نگاه میکرد ؟؟؟!!!!!!
چون پشتش بهش بود نمیتونست ببینه بیداره یا نه ولی بعد ازچند دقیقه وقتی حرکتی ازش ندید فکر کرد خوابه پس تصمیم گرفت قبل از بیدار شدنش از اتاق بیرون بره
اروم چرخید و بهش نگاه کرد جی به سمتش خوابیده بود و دستشو زیر سرش گذاشته بود و بهش نگاه میکرد
جیسو هول شد
- س..سلام
جی لبخندی بهش زد
- صبح بخیر....خوب خوابیدی؟؟؟؟
-اره ....اره خوب بود...
جی‌‌ موهای جیسو رو از توی صورتش کنار زد
- چیه چرا قیافت اینجوریه؟؟؟؟
چشماشو ازش دزدید
-من...من معذرت میخوام ....
جی خنده ای کرد
-مگه اتفاقی افتاده؟؟؟؟
-دیشب ......اخه......

*دیشب*
جیسو رو روی تخت انداخت و شروع به بوسیدنش کرد ، قبلا هم این کارو کرده بودن برای همین خجالتی در کار نبود
جی با ارامش میبوسیدش،  میدونست چون جیسو تجربه این حس های جدید رو نداره، احتمال داره بترسه برای همین سعی میکرد با ارامش کارشو انجام بده
کمی ازش فاصله گرفت و به جفتشون فرصت نفس کشیدن داد ، توی چشمای هم زل زده بودن و نفس نفس میزدن
-خوبی؟؟؟؟
-اره اره خوبم......
جی اروم پایین تر رفت و بوسه ای به خط فکش زد اصلا عجله ای برای کارش نداشت چون قصدش فقط اروم کردن جیسو بود و نمیخواست امشب تا اخر راه رو بره و اونو اذیت کنه!!!
جیسو چشماشو بسته بود ، این بوسه ها بهش حس خوب میدادن و اون واقعا لذت میبرد
خیسی روی گردنش بخاطر بوسه باعث شد گردنشو سمت جی خم کنه تا راهشو ببنده
-خوشت نیومد؟؟؟
-اینطور نیست فقط...
بوسه ی دیگه ای روی گردنش نشست و بدن بی تجربه ی جیسو باز هم واکنش نشون داد ،جی خنده ای کرد و لبهاشو مماس با گردن جیسو نگه داشت بطوری که وقتی حرف میزد لب هاش به گردن جیسو میخورد و قلقلکی ایجاد میکرد
- تنت خیلی پاکه جیسو....بگو که خوشت اومده!!!
-خوبه....
این رضایت جیسو به جی قدرت داد تا ادامه بده شاید میتونست امشب حس واقعیشو بهش بگه
درحالی که روی گردنس بوسه میزاشت دستشو زیر تیشرتش کرد
جیسو مچشو‌گرفت و مانع این شد که لباسشو در بیاره
-هی خجالت نداره ....
-نمیتونم....
-تا هرجا تو بخوای پیش میریم ......ببین تو تحریک شدی
اره جیسو حسابی تحریک شده بود ولی نمیتونست انجامش بده
-نمیتونم
-- فقط میخوام کمکت کنم خلاص شی قرار نیست کاری انجام بدم پس نترس ، خودتو بسپار دست من و به چیزی فکر نکن

Dr.minWhere stories live. Discover now