How can I satisfy you?

233 59 24
                                    

چند روزی گذشت ولی حال جیمین تغییری نکرد روزها کنار رودخونه مینشست و به اب نگاه میکرد ، شب ها کابوس میدید و با گریه از خواب میپرید ...یونگی اب شدنشو میدید و چون نمیتونست کاری کنه بیشتر از دست خودش ناراحت میشد
فقط امیدوار بود درمانی برای جیمین پیدا کنه چون تا وقتی شرایطش ثابت نمیشد نمیتونستن اسیب واقعی وارد شده به مغزشو پیدا کنن برای همین جیمین باید دوره نقاهتشو میگذروند که البته خیلی راحت نبود

شب  روی کاناپه نشسته بودن و فیلم میدیدن ،اون روز از هر روزی جیمین بی حوصله تر و عصبی تر بود و یونگی تا اینجا سعی کرده بود چیزی نگه و با شرایطش کنار بیاد
- تموم شد میخوای چیزدیگه ای ببینی؟
-از اولشم نمیخواستم چیزی ببینم...
لبخندی زد: خب میگفتی یه کار دیگه میکردیم
- مثلا چیکار یونگی؟؟؟توی این روستا دیگه چیکار میشه کرد ؟ از صبح تا شب زل زدم به دار و درخت ،واقعا با خودت فکر کردی اینجوری حال من خوب میشه؟؟؟
یونگی دیگه صبرش داشت لبریز میشد با صدایی که فقط کمی بالا رفته بود جوابشو داد
- جیمین نمیخواستی بمونی فقط کافی بود بگی لازم نیست جوری رفتار کنی انگار من تورو به زور اوردم اینجا نگهت داشتم ، کاری نمیتونی بکنی؟ مثلا میخوام ببینم الان توی خونتون نشسته بودی دقیقا چیکار میخواستی بکنی؟؟؟کاری اصلا از دستت بر میومد؟؟؟از صبح سعی میکنم جوری که راحتی رفتار کنم، جوری که راحتی محیط رو فراهم کنم ،غذایی که دوست داری رو‌درست کنم ولی تو از همون صبح شروع به داد و فریاد میکنی...جیمین من مقصر اتفاقی که برات افتاده نیستم تو خودت تصمیم گرفتی بری و به اون دختر کمک کنی و از شانس بدت این اتفاق افتاد الان نمیتونی تاوان تصمیم اشتباهتو از اطرافیانت بگیری....
-چیه خسته شدی از اینکه پرستار یه ادم چلاغ شدی؟؟؟

یونگی دیگه نتونست تحمل کنه و صداشو کنترل کنه
- جیمین میفهمی چی میگی؟؟؟؟مثل اینکه واقعا ضربه ای که به سرت خورده داره خودشو اینجوری نشون میده
- اره با ضربه ای که خوردم عقلمو‌از دست دادم تو هم لازم ‌نکرده پرستار و دلسوز من بشی که بخوای اینجوری رفتار کنی
- چجوری رفتار کنم ؟؟؟ چجوری؟ دارم میگم بجای اینکه از زمین  و زمان شاکی باشی بخاطر اتفاقی که افتاده ،سعی کن روی خوب شدنت تمرکز کنی ،لازم نیست به همه بپری

جیمین شروع به گریه کردن کرد و جواب یونگی رو با بالاترین صدایی که میتونست از حنجرش دربیاره رو میداد
- اره راحت این حرف ها رو میزنی چون اون تو نیستی که دست و پاهاش بی حسه اون تو نیستی که ایندش تباه شده
- چرا فکر میکنی اینده ات تباه شده غیر از اینه که خودتو باختی و تلاشی نمیکنی که بهبود پیدا کنی؟؟؟جیمین ما کنارتیم که کمکت کنیم کیسه بوکست نیستیم که هروقت ناراحت بودی همه رو سرما خالی کنی ، بجای این که هر روز بشینی یه گوشه و به زمین و زمان فحش و لعنت بدی بابت این اتفاق ،به ما کمک کن تا زودتر  این بحران رو رد کنی

Dr.minWhere stories live. Discover now