confusion

253 59 8
                                    

-منم.....
اقای مین پشت سرشو نگاه کرد
- یونگی تو..

یونگی با سرمی که توی دستش بود و پتوی نازکی که دورش انداخته بود بیحال دستشو دور گردن جونگوک انداخته بود و از پله های رستوران بالا میومد ، جیمین نگاهی بهش انداخت و ته دلش لرزید قیافه معصوم و بی پناهش جیگرش رو اتیش میزد ولی فعلا نمیتونست کاری کنه باید تکلیف این قضیه روشن میشد
اقای مین سریع سمتشون رفت و به یونگی کمک کرد روی صندلی بشینه
- یونگی اینجا چیکار میکنی؟؟تو هنوز حالت خوب نشده ..جونگوک چرا برادرتو وقتی اینقدر تب داره از خونه بیرون اوردی ؟؟؟
- بهش تب بر دادم بابا
- من خوبم باید میومدم
- نه یونگی تو باید بری خونه همین الان و استراحت کنی تا بدتر نشدی
- بدتر؟؟؟بابا بدتر از این نمیشم دیگه ...من روحم توی جهنم داره میسوزه ...با یه تصمیم خودخواهانه کل زندگی من بهم ریخته....برم خونه استراحت کنم؟؟؟؟چجوری میتونم استراحت کنم وقتی مشکلاتم حل نمیشه؟؟؟؟اقای پارک شما بگید؟؟؟شما که برای من و جیمین نسخه پیچیدید، شما بگید ....من باید تاوان چیو پس بدم؟؟

- تاوانی نیست بچه جون این به صلاح دوتاتونه
-صلاح؟؟؟چجوری صلاح جیمین اینه وقتی شما منو نمیشناسید؟؟شما روی شناخت پدرم و اتفاقی که قبلا افتاده تصمیم گرفتید؟؟؟من ..من چه گناهی کردم

صداش به مرور اروم میشد نشون میداد انرژی ای نداره و داره سعی میکنه خودشو قوی نشون بده ، جیمین بخاطر این حال یونگی عذاب وجدان گرفته بود
اشکی از چشماش پایین ریخت و سمت پدرش چرخید:بابا به نظرت دیگه وقتش نشده؟؟؟
اقای پارک نگاهی به اقای مین کرد و وقتی دید اونم با چشمای ملتمس بهش نگاه میکنه  دیگه چیزی نگفت
سری تکون داد و گفت باشه باشه تعریف میکنیم فقط به جیسو هم بگو بیاد حق اونم هست بدونه
- همینجام
- خوبه بیا بشین

بچه ها همگی نشستن و اقای مین هم کنار اقای پارک نشست
چند ثانیه ای به سکوت گذشت پیدا بود برای اقای پارک سخته که بخواد صحبت کنه
اقای مین دستشو روی دست اقای پارک گذاشت و نوازشش کرد
- من پیشتم کوانگ هو...هر اتفاقی هم که بیوفته منو داری
-ممنون مین سوک

تقریبا ۴۰ دقیقه ای میشد که اقای مین و اقای پارک داشتن صحبت میکردن ، هرکجا یکیشون کم میاورد اون یکی ادامه میداد و بچه ها همگی اشک توی چشماشون جمع شده بود

سرنوشت پدراشونو‌ درک میکردن و از اینکه اون ها نتونستن باهم باشن و باعث شده بود زندگی بچه ها هم خراب شه ناراحت بودن
بعد از تموم شدن داستانشون مین سوک لیوان ابی به کوانگ هو داد
- بخور .... اروم باش ...تموم شد
-من...من معذرت میخوام پسرم که برات تصمیم گرفتم ببخشید که اینقدر خودخواه بودم که فکر میکردم دارم از یه دردسر نجاتت میدم من...من نمیخواستم سرنوشت تو هم مثل من شه...منو ببخش

Dr.minWhere stories live. Discover now