از تشنگی زیاد از خواب بیدار شد کمی چشماشو مالید تا به نور عادت کنه ، یونگی به شکم خوابیده بود و دستشو روی سینه ی جیمین گذاشته بود و سرم هنوزم توی اون یکی دستش بود
اروم دست یونگی رو از روی خودش برداشت و سمت سرم رفت ، جداش کرد و وقتی داشت انژیو رو از توی دستش در میاورد یونگی از خواب بیدار شد-چیکار میکنی جیمین؟
-انژیوی توی دستتو در میارم
- ساعت چنده ؟
-زوده بخواب هنوز ، من باید برم بیمارستان
چشماشو باز کرد و به ساعت دیواری نگاه کرد ساعت ۵:۵۰ دقیقه بود
-امروز با کدوم استادید ؟
-دکتر کیم
- من بهش زنگ میزنم نمیخواد بری ، نمیذارم نمره کم کنه ازت ، بمون پیشم
- این چه حرفیه بعد همه فکر میکنه صدقه سری تو دکتر شدم ، امروز توی اورژانس ام میدونی که خیلی به مهارت هام کمک میکنه پس...تو استراحت کن
- نمیشه یکم توی بغلم داشته باشمت؟؟؟
-نه دکتر مین باید ساعت ۶:۳۰ اونجا باشم همین الانم دیرم شده
-جیمین؟؟
بی حواس درحال پوشیدن لباس بود:بله
-حالت خوبه؟؟؟
جیمین نگاهی به یونگی کرد و لبخندی زد
- نه یونگی صادقانه اصلا خوب نیستم ، ذهنم بهم ریخته است از سمت خوانوادم ،از سمت تو ،از سمت خودم، ولی متاسفانه نمیتونم قید بیمارستان رو بزنم چون براش خیلی زحمت کشیدم ، تنها کاری که میتونم انجام بدم اینه که ایناتفاقات رو بذارم پس ذهنم تا سر فرصت بهش فکر کنمیونگی لبخندی زد واز جاش بلند شد ، سمت جیمین رفت و از پشت بغلش کرد : بهت افتخار میکنم جیمین
جیمین چیزی نگفت ،فقط دستشو روی دست یونگی گذاشت و نوازشش کرد
هنوزم نمیتونست مثل قبل با یونگی باشه نیاز داشت با تهیونگ حرف بزنه- خب دیگه دکتر، لوس نشو باید برم دیگه
شونشو بوسید : مراقب خودت باش- هی خوابالو بیدار شو
من منی کرد و سرشو زیر بالشت کرد هوسوک از این حجم از کیوتیش ضعف کرد
کنارش دراز کشید و اروم بالشت رو از روی صورتش برداشت موهای پریشون بلوندش توی صورتش ریخته بود و لب های گوشتیش از هم باز شده بود
انگشتشو اروم سمت صورتش برد و موهاشو از توی صورتش کنار زد
نمیتونست به خودش دروغ بگه از اول از چهره ی جیمین خوشش اومد ، ولی وقتی جیسو رو دیده بود ،اخلاقش بیشتر بهش میخورد تا جیمین ،واسه همین بود که دلش داشت باهاش نرم میشد
ناخوداگاه یاد اون روز صبح افتاد و کاری که باهم کرده بودن
دستاش عرق کرد و عضوش در حال بیدارشدن بود میدونست نباید به این رویا پردازی ادامه بده ولی دست خودش نبود
با تکون خوردنای جیسو ترسید و روی تخت نشست تازه فهمید داره چیکار میکنه از جاش بلند شد و از اتاق بیرون رفتبعد از بستن در جیسو لبخندی زد ...
-پس اینجوریه دکتر جانگ...اورژانس بیمارستان مثل همیشه شلوغ بود
- هی پارک خوبه که امروز دارمت بقیه هم دوره ای هات کجان
- استاد کیم ،نمیدونم فقط میدونم مین جونگوک و کیم تهیونگ توی راهن
- خیله خب تا اونا میرسن بیا کمکم کن
- باشه
- چه خبر از مین یونگی؟
- از کجا باید بدونم استاد
نامجون لبخندی زد و ضربه ای به شونه ی جیمین زد
-پسر خوب ،یونگی دوست صمیمی منه ،از روزاول عمومی باهم بودیم فکرکردی من نمیدونم
جیمین خجالت کشید و سرشو پایین انداخت
- فکرکنم بیمار اوردن بهتره برم بهش سر بزنم
![](https://img.wattpad.com/cover/342248318-288-k590043.jpg)
YOU ARE READING
Dr.min
Fanfictionاگه کسی که شب قبل باهاش سکس داشتی رو دوباره ببینی سعی میکنی دلشو به دست بیاری یا ازش فرار میکنی؟؟؟؟ این دقیقا اتفاقیه که پارک جیمین درگیرشه قراره زندگی حسابی به چالش بکشه اونو..... کاپل: یونمین، کوکوی