4

3.8K 439 30
                                    

با به خس خس افتادن سینه امگا با اکراه از لب های شیرینش دل کند

با جدا شدن لب های آلفا نفس عمیقی کشید ، آلفا وحشیانه به جون لب هاش افتاده بود و نمیزاشت نفس بکشه

کوک: باید حرف بزنیم امگا

تهیونگ لرزی از صدای بم آلفا کرد و بزاقش رو مشهود قورت داد

ته: الان آلفا ؟

کوک: همین الان

ته: قبوله

جونگکوک دست ظریف امگا رو توی دست بزرگش گرفت و اون رو دنبال خودش به طبقه بالا کشید

سالوادر با دیدن رییسش که امگایی رو دنبال خودش می کشه تعجب کرد

آلفا جئون اهل این کثافط کاری ها نبود پس کیک احتمال وجود داشت اینکه اون امگای ، امگای اربابشون باشه

بخند کمرنگی روی لب های سالوادر نقش بست

آلفا به اتاق قبلی برگشت و در رو پشت سرش بست ، به آرومی روی مبل سه نفر نشست و منتظر به امگا نگاه کرد

تهیونگ تا حالا به این طبقه نیومده چون یکم گرون بود و الان می تونست اینجا رو ببینه

کمی اطراف رو برانداز کرد و رو به روی آلفا نشست ، به چشم های مشکی آلفا که رگه های طلایی داخلش داشت نگاه کرد

چرا اینقدر طلایی چشم های آلفا زیبا بود ؟

کوک: میشه بیشتر خودت رو معرفی کنی ؟

آلفا هیجان زده بود و ذوق فراوانی بخاطر پیدا کردن امگاش داشت اونم همچین امگای زیبا و ظریفی

ته: خب من سال آخر معماریم ، یه شیرینی پزی کوچیک با دوستم هوسوک دارم و نزدیکای اونجا هم یه خونه نقلی و کوچولو یه برادر که ازدواج کرده و همین

کوک: اسم برادرت چیه ؟

ته: کیم سوکجین ؟

کوک: جین هیونگ ؟

آلفا با شک پرسید و باعث شد امگا ها تعجب کنه ، یعنی این همه سال امگاش بیخ گوشش بوده و متوجه نشده ؟

یعنی این همه سال امگاش دقیقا نزدیکش بوده ؟

ته: برادرم رو از کجا می شناسید؟

کوک: من و دوستم دونسنگم نامجون هیونگیم

تهیونگ این بار چشم های درشتش بیش از این اندازه درشت با این حساب تهیونگ هم سوال های جونگکوک رو از خودش پرسید

ته: اوه پس ما .... این همه مدت ..... کناره هم بودیم

لبخند جونگکوک محو شد ، ممکن بود تهیونگ از همه چی با خبر باشه ؟ ممکن بود امگاش هم ازش بترسه؟

جونگکوک اینو نمی خواست ، نمی خواست امگاش هم مثل بقیه ازش بترسه

نه نه اینو نمی خواست

MY GODDESS [Kookv]Where stories live. Discover now