بالاخره بعد از هشت ساعت رانندگی ساعت چهار بعد از ظهر به مقصد رسیدن
ماشین ها پشت سر هم وارد روستا شدن و با راهنمایی امگاها به جاده کوتاهی رسیدن که انتهای اون جاده عمارت بزرگی وجود داشت
ته: همونه
کوک: هوم عمارت قشنگیه
امگا چشم غره ای به الفا رفت و نگاهش رو به عمارت دوخت
جاده کوتاه تموم شد و حالا سه تا ماشین درست جلوی عمارت بودن
انگار خیلی وقت بود که اهالی عمارت منتظرشون بودن چون بیرون به ترتیب آماده استقبال از اکنا بودن
کوک: خب بریم ؟
ته: جونگکوک بهم قول دادی
کوک: رو قول کوکی حساب کن
امگا لبخندی زد اما بازم با تردید از ماشین پیاده شد
هر شش نفر از ماشین ها پیاده شدن ، الفاها کت هاشون رو پوشیدن و امگاها دستی بخ لباس شون کشیدن
هیونجو: خوش اومدین
آلفا خوش آمد گفت ، از بوش معلوم بود که یه خون خالصه
یه رده پایین تر از سه آلفابه دنبال آلفا امگاش هم جلو اومد ک خوش آمد گفت
نیانگ: خوش اومدین
جین: ممنون زنعمو
بالاخره جین سکوت اون سه نفر رو شکست
هوسوک: ممنون زن داداش
نوبت به تشکر تهیونگ رسید
ته: ممنون زنعمو
نگاه آلفا به توله توی بغل امگا افتاد
هیونجو: تو .... بچه دار شدی ؟
جین: بله عمو اسمش هیونسانه
آلفا با احتیاط توله رو از بغل امگا گرفت و لپش رو بوسید ، هیونسان متعجب به آلفای غریبه نگاه کرد و بعدش خنده ملیحی تحویلش داد
هیونجو: اوه شما باید عضو های جدید خانواده باشید ، ببخشید حواسم به توله پرت شد لطفا بیاید داخل تا با هم آشنا بشیم بفرمایید
افراد کنار رفتن و مهمونا با لبخند وارد شدن ، نیانگ شش نفر رو به سمت اتاق پذیرایی راهنمایی کرد هر چند که امگاها راه رو بلد بودن
روی مبل های سلطنتی جا گرفتن ، خدمتکار ها برای پذیرایی اومدن و بعد از گذاشتن بشقاب ها و لیوان های پر با ادای احترام از اون جا رفتن
هیونجو: خیلی خوش اومدین
جین: ممنون عمو
هیونجو: خب آلفا ها میشه خودتون رو معرفی کنید ؟
YOU ARE READING
MY GODDESS [Kookv]
Short Storyنام: الهه من 💫 و آلفا زیر ساحل شب زیر نگاه های خیره ستاره ها خودش رو مهمون سرخی لب های الهه اش کرد کاپل: کوکوی ، سپ وضعیت در حاله آپ ژانر: امگاورس ، ددی ، بیبی ، کمی خشن ، کمی اکشن ، بدون انگست ، امپرگ یه داستان آروم و عاشقانه