خسته وارد خونه شون شدن ، امشب شب پر هیجانی برای هر دو شون بود و لبخند لحظه ای از روی لب های تهیونگ نمی رفت
اما هوسوک یکم دمق بود
ته: هوسوکی خوشحال نیستی ؟
هوسوک: تهیونگ من می ترسم
ته: از یونگی هیونگ ؟
هوسوک: معلومه که نه
تهیونگ دوست عزیزش رو روی مبل راحتی نشوند ، بغلش کرد و سرش رو روی سینه اش گذاشت
ته: با تهیونگی حرف بزن
موهای فندقی رنگی هوسوک رو بوسید تا بهش آرامش بده و همزمان رایحه شیرینش رو پخش کرد
هوسوک دمی از رایحه اش گرفت و کمی آروم شد
هوسوک: من از خودم می ترسم تهیونگی ، می ترسم امگای خوبی نباشم و الفامو ناامید کنم
ته: راستش منم همین ترس رو دارم هوسوکی شاید بیشتر از تو اما به نظرم این طبیعیه و یکم که باهاشون وقت بگذرونیم از بین میره
هوسوک: اگر از بین نرفت چی ؟
ته: تهیونگی قول انگشتی میده که از بین میره
انگشت کوچکش رو بالا آورد ، هوسوک هم همین طور و بهم یه قول انگشتی محکم دادن
ته: بریم بخوابیم ؟
هوسوک: بریم
_________________________________
( فردا صبح / عمارت نامجون )
جونگکوک و یونگی تمام ماجرای دیشب رو برای نامجون تعریف کردن
نامجون: وای پسر این عالیه ، همیشه دلم می خواست یه جفت مثل اون دوتا داشته باشید این واقعا عالیه
کوک: هیونگ اگر جینی نخواد چی ؟
یونگی: راست میگه هیونگ طبق قوانین الهه ماه اون می تونه جلوی ما دوتا رو بگیره
نامجون خنده بلندی از تصور اون دوتا توله آلفا کرد
کوک: هیونگ الان وقت خنده نیست
جونگکوک کلافه گفت و با اخم به نامجون نگاه کرد ، نامجون خنده اش تموم شد و تا خواست حرف بزنه صدای بلند جین مانعش شد
جین: نامجووووونننننننن
نامجون: اینجام عزیزم
جین توی بغل آلفاش پرید و بوسه محکمی به لباش زد ، از آشتی توی بغل آلفاش بپر بپر کرد
جین: خبرا رو شنیدی ؟
نامجون: اگر منظورت اون چهارتا توله ان بله همین الان شنیدم
جین با ذوق بوسه دیگه ای به لب های نامجون زد و از بغلش بیرون پرید
با دیدن یونگی و جونگکوک که پشت سر نامجون ایستاده بودن سریع به سمت شون رفت
YOU ARE READING
MY GODDESS [Kookv]
Short Storyنام: الهه من 💫 و آلفا زیر ساحل شب زیر نگاه های خیره ستاره ها خودش رو مهمون سرخی لب های الهه اش کرد کاپل: کوکوی ، سپ وضعیت در حاله آپ ژانر: امگاورس ، ددی ، بیبی ، کمی خشن ، کمی اکشن ، بدون انگست ، امپرگ یه داستان آروم و عاشقانه