18

2.4K 310 11
                                    

به آرومی بدن خسته عزیزش رو روی تخت نرم اتاق گذاشت ، پیشونی بلند امگا رو به آروم ترین شکل ممکن بوسید

پتوی نازک رو روی بدنش کشید و بی سر و صدا از اتاق خارج شد

اون کوچولوی شیطون امروز حسابی این ور و اون ور رفته بود و شیطنت کرده بود

آلفا اصلا انتظارش رو نداشت که امگاش تا این حد پر انرژی و کمی شیطون باشه

تصویر شیطنت های امگاش باعث شد در حالی که وارد آشپز خونه میشه لبخند بزرگی روی صورتش شکل بگیره

با همون لبخند قهوه ساز رو روشن کرد ، دست هاش رو توی جیبش فرو برد و و به اپن تکیه داد

نگاهش روی قهوه ساز بود اما فکرش جای دیگه ای بود

فکرش به سمت زندگی گذشته اش رفت ، حتی فکر بهش هم تن نیرومندش رو به درد می آورد

از لحظه ای که از یتیم خونه فرار کردن تا همین الان زندگیش از جلوی چشم هاش مثل یک فیلم گذشت

زندگی که قبل از ورود امگاش شباهت زیادی به جهنم داشت

خون ، تاریکی ، دشمنی ، سردرد های شبانه ، نداشتن آرامش و و و

و هزاران و هزار چیز دیگه اما الان ؟

الان آرامش داشت ، عشق داشت ، مهر و محبت داشت

و از همه مهم تر یه توله امگای شیرین که نفسش به نفسش بند شده بود

خندید ، جدیدا زیاد می خندید و اینم یکی دیگه از تاثیرات وجود امگاش بود

با قطع شدن صدای قهوه ساز از فکر بیرون اومد ، ماگ قهوه رو برداشت ک به سمت لب هاش برد

قلپ اول رو که نوشید بقیه محتوای ماگ رو توی ظرف شویی خالی کرد

قبلا مزه تلخ قهوه براش مسکن بود اما الان که وجود شیرین امگاش رو چشیده بود دیگه به اون مایع تلخ میلی نداشت

به حالت های مجنون وار خودش خندید و سری از روی تاسف تکون داد

از آشپز خونه خارج شد و به سمت اتاق شون رفت
آروم در رو باز کرد و وارد شد

امگاش لای پتو گم شده بود و تنها صورت زیباتر از ماهش پیدا بود

با خنده ای از سر عشق روی تخت دراز کشید،  امگای پتو پیچ شده اش رو بغل گرفت

موهای مشکی رنگش رو بوسید و حسابی بغلش رو سفت کرد تا مبدا امگاش یک سانت هم ازش جدا باشه .............

( کره )

بعد از شیر دادن به یونسان اون رو روی تخت گذاشت تا لباسش رو مرتب کنه

بعد از مرتب کردن لباسش با بغل کردن یونسان از اتاق خارج شد که مصادف شد با ورود هوسوک و یونگی

MY GODDESS [Kookv]Where stories live. Discover now