با سر و صداهای داخل عمارت از خواب بیدار شد و اولین کاری که کرد چک کردن امگاش بود
مثل همیشه آروم تر از هر نوزادی به خواب رفته بود و طبق معمول لب هاش غنچه بود
هوسوک: هنوز بیدار نشده ؟
کوک: بقیه کوشن ؟
هوسوک: ما زودتر بیدار شدیم ، تهیونگ رو بیدار کن بیاید شام
کوک: اوه باشه
هوسوک از اونجا رفت و موندن جئون و امگاش
آلفا یه نگاه به امگاش کرد یه نگاه به لباش
آخر سر هم طاقت نیاورد و لب های قرمز امگاش رو توی دهنش کشیدبا حس بوسیده شدن لب هاش گم هاش رو باز کرد و لب هاش رو تکون داد
لب های آلفا از لب هاش جدا شدن و چشم های خواب آلودش نگاه عاشق آلفا رو شکار کردن
ته: هووممم چی شدهههه
همون طور که خودش رو کش میداد پرسید و دوباره یه دست و یه پاش رو روی آلفا انداخت
آلفا خندید و به پهلو چرخید ، حالا امگا بیشتر داخل بغل آلفا فرو رفته بود
کوک: باید برای شام بریم پایین خوشگلم زشتخ نباشیم
ته: باشه بریم
آلفا و امگا از جاشون بلند شدن ، دستی به موهد و لباس هاشون کشیدن و پایین رفتن
خدمتکار ها تقریبا میز رو چیده بودن
هیونجو: ساعت خواب ؟
کوک: معذرت می خوام ما خیلی خسته بودیم
هیونجو: میدونم از جین شنیدم که تازه از ماه عسل برگشته بودین ، خب بفرمایید سره میز
همگی به سمت میز رفتن و به ترتیب سن روی صندلی ها نشستن
هیونجو: لطفا شروع کنید
خوده هیونجو وقتی دیس غذا رو برداشت اول برای همسر عزیزش غذا کشید
بقیه آلفا ها هم مشغول همین کار بودن و بعد بشقاب های خودشون رو پر کردن
ته: عمو
هیونجو: جانم پسرم
ته: میشه بپرسم بقیه چی شدن ؟
هیونجو: منظورت عموهاتن؟
ته: بله
هیونجو: من اونا رو به مردم سپردم و مردم اونا رو بیرون کردن و ورودشون رو تا آخرین نسل به این روستا ممنوع کردن
ته: اوه ، بچه های خودتون کجان ؟
هیونجو: پسرم خدمته و دخترم توی دانشگاه سئول درس پزشکی می خونه
YOU ARE READING
MY GODDESS [Kookv]
Short Storyنام: الهه من 💫 و آلفا زیر ساحل شب زیر نگاه های خیره ستاره ها خودش رو مهمون سرخی لب های الهه اش کرد کاپل: کوکوی ، سپ وضعیت در حاله آپ ژانر: امگاورس ، ددی ، بیبی ، کمی خشن ، کمی اکشن ، بدون انگست ، امپرگ یه داستان آروم و عاشقانه