33

2K 221 10
                                    

( سه ماه بعد / شش ماهگی تهیونگ )

کلافه از این ور اتاق به اون ور می رفت اونم در حالی که شکم گرد و قلمبه اش باعث می‌شد مثل یک پنگوئن راه بره

ته: کوکی کجایی تو ؟

آلفا فقط برای یک دقیقه به دستشویی رفته بود تا مثانه بدبختش رو خالی کنه و زود بر گرده

کوک: اومدم عزیزم ببخشید

آلفا امگای گریونش رو بغل کرد و لپ ورم کرده اش رو بوسید

امگاش حسابی ورم کرده بود و قیافه کیوتش کیوت تر از قبل شده

بغل و بوس آلفا امگای باردار رو که به تازگی خیل خیلی حساس شده بود رو آروم نکرد

ته: میدونم.....میدونم دارم اذیتت می کنم....اما....اما دلیل نمیشه منو.....منو ول کنی بری آلفا

امگا همون طور که سعی می کرد میون گریه اش حرف بزنه حرفش رو زد

آلفا اخم وحشتناکی روی صورتش نشوند ، امگاش هرگز حق نداشت این جوری حرف بزنه
اونم وقتی با حتی یک قطره اشکش آلفا جونش در میره

کوک: خیلی ناراحت شدم تهیونگ ، یعنی چی این حرفا ؟ کی گفته تو منو اذیت می کنی ؟ هان ؟ کدوم احمقی این فکر رو توی سرت انداخته ؟

امگا لبش رو گزید و چشم های خیسش رو به آلفا دوخت ، قطعا اگر امگا چیزی می گفت اون فرد بیچاره راحت ترین چیز براش مرگ بود

کوک: پس یه کسی هست ؟ کی بهت همچین مزخرفاتی گفته تهیونگ ؟

امگا آروم روی تخت نشست ، آلفا کنارش نشست و منتظر به امگاش چشم دوخت

ته: خب وقتی برای معامله رفته بودی بیرون از شهر ، اون موقع دو ماهم بود
اکیپ سابق دانشگاه اومده بودن بهم تبریک بگن

کوک: کدومشون امگای من ؟

ته: نمی گم آلفا

روش رو از آلفا گرفت ، آلفا نفسش رو کلافه بیرون فرستاد

کوک: بهم نگاه کن ؟

ته: نوچ

کوک: خواهش می کنم بیبی امگا

" بیبی امگا "  لقب جدیدش بود و خب امگا حسابی این لقبش رو دوست داشت

پس نرم شد و گذاشت آلفا دوباره دوتا گوی مورد علاقه اش رو ببینه

اما تا آلفا خواست زبون باز کنه سینه های ورم کرده امگا به شدت تیر کشید و جیغ امگا رو در آورد

کوک: هییششش چیزی .... چیزی نیست عزیزم دراز بکش.....دراز بکش

ته: کوکی ... هق هق.....خیلی درد ....دداره

آلفا امگاش رو دراز کرد و لباس بلند و گشادش رو بالا فرستاد

سینه های ورم کرده امگا رو توی دستش گرفت و آروم شروع به ماساژ دادن شون کرد

MY GODDESS [Kookv]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin