14

2.9K 351 36
                                    

وارد شرکت شد ، اومدنش از قبل هماهنگ شده بود و به علاوه همه کارمند ها اون رو می شناختن

بدون توجه به هر چیزی سوار آسانسور شد و آخرین طبقه رو زد

له در آسانسور تکیه داد ، چشم هاش برای باریدن بهش التماس می کردن و بدنش آغوش الفاش رو طلب می کرد

همون آغوشی که جدیدا شده بود محل آرامش و امنیتش و جز اونجا نمی تونست گریه کنه

در آسانسور باز شد و امگا بلافاصله از آسانسور بیرون اومد

طبقه بالا کاملا خالی بود ، توجهی نکرد و به سمت دفتر الفاش رفت

بدون در زدن وارد شد ، آلفا رو در حالی دید که کلافه یه میز تکیه داده و منتظرشه

آلفا با دیدن امگای پریشونش بغل بزرگش رو باز کرد و این امگا بود که به سمتش پرواز کرد

دست های بزرگ آلفا دور بدن کوچولوی امگا حلقه شد و رایحه تلخش داخل دفتر پیچید

بغل بزرگ آلفا و رایحه تلخش کافی بود تا امگا بزنه زیر گریه

اعصابش خیلی خورد بود و از عصبانیت به گریه افتاده بود ، رایحه همیشه شیرینش کمی تلخ شده بود

کوک: نفسم نمی خوای بگی چی شده ؟

امگا سری به نشونه نه تکون داد و به گریه اش ادامه داد

آلفا دیگه حرفی نزد و همون جور به بوسیدن و نوازش کردن امگا ادامه داد

وقتی گریه امگا کمی طولانی شد کمی بدنش رو فاصله ، صورت لطیف و زیبای امگا رو با دست های بزرگش قاب گرفت و سرش رو بالا آورد

اول پیشونی امگا ، دوم چشم های خیس و زیباش ، سوم بینی قرمز شده اش و در آخر لب های سرخش ک چونه کوچیکش

همه جای اون صورت الهه مانند رو بوسید ، چند بار کارش رو تکرار کرد تا وقتی که مطمئن شد امگا آروم شده

کوک: حالا بهم بگو امگای من ، کی اذیتت کرده هوم؟

ته: من نمی خوام تنبیهش کنی

جونگکوک خنده آرومی کرد ، یعنی تهیونگ همچین تصوری داشت ازش ؟ یه آلفا که فقط بلد تنبیه کنه و بکشه و زهر چشم بگیره ؟به عبارتی یه قلدر ؟

ته: اشتباه برداشت نکن آلفا ، من خودم جواب طرف رو دادم بخاطر همین بهت چیزی نمی گم

آلفا موهای امگا رو بویید و بوسید

کوک: می دونم بیشتر زندگیت رو مستقل بودی و خودت از خودت مراقبت کردی اما حالا دیگه نوبت منه تهیونگم

ته: می دونم جونگکوکم می دونم ، منم دارم سعیم رو می کنم

کوک: من فقط دلم می خواد دیگه هیچ وقت سختی نکشی تهیونگ ، دلم می خواد مثل یه شاهزاده زندگی الهه کوچولوی من

MY GODDESS [Kookv]Where stories live. Discover now