نیمه شب بود که به خونه برگشتن ، امگا توی بغل الفاشش حمل و بوسیده میشد
ته: یاااا تموم شدماااا
کوک: نوچ
بوسه دیگه از لب های سرخ امگا گرفت ، وارد اتاق شون شدن و امگا مثل همیشه عین یک شکستنی ظریف روی تخت گذاشته شد
کوک: لباس هاتو عوض میکنی ؟
ته: نوچ فقط شلوارمو در میارم
کوک: باشه
امگا شلوارش رو در آورد و آلفا هم لباساش رو با یه شلوار راحتی عوض کرد
روی تخت خزید و امگاش رو توی بغلش کشید ، لپ تپلش رو محکم بوسید
ته: خیلی خوشحالی ؟
کوک: این چه سوالیه ؟ دارم بال در میارم
روی ابرا سیر می کنم بیبی امگاامگا خندید و لب های الفاش رو بوسید
ته: به بقیه بگیم کوکی ؟
کوک: فردا دعوتشون می کنیم و بهشون می گیم
ته: باشه ، فردا خونه ای ؟
کوک: اوهوم از فردا تا وقتی که این نخود به دنیا بیاد
امگا بلند خندید و محکم الفاش رو بغل کرد
کوک: تهیونگ
ته: جونم
کوک: ولی من نمیخوان تو رو باهاش شریک بشم
آلفا همون طور که موهای امگاش رو ناز می کرد زمزمه کرد
ته: قرار نیست این طوری باشه مطمئن باش
کوک: چطوری ؟
ته: خب نمیدونم ولی قرار نیست باشه
آلفا خندید و دراز کشید، امگاش رو مثل هر شب توی بغلش گم کرد و موهاش رو بوسید
ته: شب بخیر جونگکوکی
کوک: شب بخیر عمر کوکی
........................................
..................( فردا صبح )
با حسرت نگاهی به آشپز خونه انداخت ، از امروز الفاش ورودش رو به آشپزخونه مطلقا ممنوع کرده بود
ته: خب یعنی چی ؟
کوک: یعنی همین بیبی ، از امروز همه کارها ممنوعه
ته: واقعا که بچه ای
کوک: میدونم
لپ امگای اخموش رو بوسید که صدای زنگ به صدا در اومد
کوک: اومدن خوشگلم اخماتو وا کن
ته: باشه ولی بعدا باید نازمو بکشی
YOU ARE READING
MY GODDESS [Kookv]
Short Storyنام: الهه من 💫 و آلفا زیر ساحل شب زیر نگاه های خیره ستاره ها خودش رو مهمون سرخی لب های الهه اش کرد کاپل: کوکوی ، سپ وضعیت در حاله آپ ژانر: امگاورس ، ددی ، بیبی ، کمی خشن ، کمی اکشن ، بدون انگست ، امپرگ یه داستان آروم و عاشقانه