برگشت و یه پوزخند تحویلم داد، "سلام سکسی." و خندید. "همدیگه رو میشناسید؟ یونگی با دوست خوبم، هوسوک، آشنا شو."
صورتم داغ شده بود، هوسوک سر تا پا مو آنالیز کرد و دستشو به سمتم دراز کرد.
میخواستم باهاش دست بدم ولی اون دستمو گرفت و به سمت خودش کشوند. " انگار 'بعدا میبینمت' و جدی نگرفتی" و چشمک زد.
میتونستم صدای ضربان قلبمو بشنوم، ولی فقط نوشیدنی شو از دستش گرفتم و یه جرعه ازش نوشیدم. به سمت خودم کشیدمش،
"خیلی مست نکن هم جدی نگرفتم" و گاز ریزی از گوشش گرفتم. به هر حال که اون میخواد بازی کنه، منم همبازیش میشم.عقب کشیدم و بهش پوزخندی زدم. بدون اینکه ارتباط چشمی مو باهاش قطع کنم، دست جین و گرفتم و رفتیم وسط بار که برقصیم.
"وات د فاک؟" نامجون با تعجب پرسید. هوسوک دستاشو محکم مشت کرده بود و درحالی که لبشو گاز میگرفت به یونگی خیره شده بود.
"صبر کن، نکنه....تو شیطانشی؟" هوسوک به نامجون نگاه کرد و چشمکی زد. "پس اون همه حرکت سکسی چی بود؟ مگه تو کمکش نمیکنی که جیمین برگرده؟"
هوسوک با شنیدن اسم جیمین نگاه ترسناکی به نامجون انداخت، "آره، دارم کمکش میکنم." و دوباره به یونگی خیره شد.
"بعضی وقتا شهوت سر راه عشق قرار میگیره، ولی مطمئنم این حس یه طرفه نیست." پوزخند زد، "شاید امروز اوضاع تغییر کنه."
نامجون برای هوسوک نوشیدنی ریخت، "فقط خواهشاً کار احمقانه ای نکن. بیا بریم برقصیم."
هوسوک و نامجون داشتن با هم حرف میزدن و من بعضی وقتا باهاش ارتباط چشمی برقرار میکردم و دست مینداختمش. همه اش شوخیه، مگه نه؟ خودش میدونه من بهش علاقه ای ندارم.
نامجون و هوسوک از جاشون بلند شدن. به چشمام خیره شده بود و با خنده زبون شو روی لبش کشید.
همینطور که میرقصیدم پشتمو بهش کردم، چون نگاه خیره لعنتیش میتونست یه آدم استریت هم گی کنه. باید خودمو جمع میکردم.
دستشو روی پاهام حس کردم و به سمتش کشیده شدم، سرشو به سمت گردن و گوشم برد، "بازی خطرناکی و شروع کردی کیتن."
با شنیدن اون کلمه یه لحظه سر جام خشک شدم، باید بگم حس خوبی داشت. دستمو دور گردنش حلقه کردم و سرمو روی شونه اش گذاشتم.
لبامو به گوشش نزدیک کردم، "واقعا؟" دستشو روی سینه ام گذاشت و به آرومی به سمت گردنم رفت.
حرکت دستاش روی بدنم حس خوبی بهم منتقل میکرد. "منو امتحان نکن." از بغلش بیرون اومدم و دستمو روی سینه اش گذاشتم.
با دوتا از انگشتام زنجیر گردن شو گرفتم و به سمت خودم کشیدمش که بدن هامون بهم برخورد کرد.
به بوتم چنگ زد و دستشو روی پاهام حرکت داد. همون طور که دستش روی بوتم بود، میرقصیدم.
بهش خندیدم و دستامو دور گردنش انداختم. با فشاری که به بوتم وارد میکرد به خودش نزدیکترم میکرد. احتمالا کبود میشه.
با ریتم موزیک بدنامون حرکت میکرد. به چشماش نگاه کردم و اون بهم خیره شده بود. باید بگم چشمای یه شیطان واقعا جذاب و فریبنده ان، میشه شهوت و توش خوند.
چشمام به سمت لباش رفت، پوزخند زد و باعث شد قلبم محکم تر به سینه ام بکوبه. نگاه آروم و کشنده ای بهش انداختم که از خود بیخودش کرد.
سرمون داشت بهم نزدیک میشد که چشمم به طرف دیگه بار افتاد. بیشتر دقت کردم، اون موها، اون بدن.....جیمین.
...........................................................................
😈666
آدم باید خلاقیت داشته باشه 😌ووت و کامنت یادتون نره
لاو یو 💜
YOU ARE READING
Just say the word | sope
Fanfictionرابطه یونگی و جیمین داره از هم میپاشه. یه شب یونگی تو حالت مستی شیطانی رو احضار میکنه که حاضره هرکاری بخواد براش انجام بده. چپتر های اول یونمین و انگسته. هوسوک:⬆️ یونگی: ⬇️ نویسنده: lPurplekoya@ ترجمه: UNHOLYME@