"اولین کارم چیه؟" اطراف و نگاه کردم، "شاید اینکه دیوارمو درست کنی؟" بهم نگاه کرد، "تمومه." به دیوار نگاه کردم، "وات د فاک؟"
به سمت دیوار رفتم و بهش دست زدم. واقعی بود، کاملا درست شده بود. "چجوری؟" خندید، خیلی بلند، "چیه؟ سورپرایز شدی؟ فکر کردی یه شیطان بتونه کاری میکنه سوییت هارت؟" بهم نزدیک شد و به سمت گردنم رفت.
نفسشو رو گردنم حس میکردم، هلش دادم عقب، "اصلا جالب نیست دود، نزدیکم نشو." ابروشو بالا داد، "اوه واقعا؟"
از ترس حرکت بعدیش یکم خودمو عقب کشیدم. ولی فقط سرجاش وایساد و خندید، "قیافه شو!"
یکم اخم کردم، "هی اصلا خنده دار نیست." لبخند زد، "هست، حالا میخوای چیکار کنم؟" تقریبا یادم رفته بود.
اینکه تونسته بودم با یکی اینجوری حرف بزنم برام حس متفاوتی داشت، "اوه آره..." بهم نگاه کرد، "دوست پسرت." با تعجب نگاهش کردم، "از کجا..."
به سرش اشاره کرد، "من همه چیزو میدونم، یادت باشه." سرمو تکون دادم، "آره... میخوام جیمین برگرده...و اینکه دیگه انقد درگیر کارش نباشه."
فقط سرشو تکون داد و فکر کرد، "چیزی که میخوای راحت انجام نمیشه. زمان بر هم هست. حتی ممکنه یک سال طول بکشه."
چشمام گرد شد. یک سال....اگه جیمین تو این یک سال با پای خودش برنگرده، احتمالا با شخص دیگه ای آشنا شده... ولی بازم از هیچی بهتره.
باید سعی مو بکنم، "اشکال نداره، همینکه برگرده خوبه." به چشمای اون شیطان خیره شدم و نمیدونم چرا ولی وقتی اون حرف و زدم، حس کردم یه حلقه آتیش تو چشماش دیدم.
"باشه، فقط ضمانت نمیکنم همه چیز اونجوری که میخوای پیش بره، ولی تلاش مو میکنم" از جاش بلند شد و به سمتم اومد. خم شد، به صورتم نزدیک شد و بوسیدم.
از شوک چشمام گرد شد و به عقب هلش دادم، "وات د فاک!" لبخندی زد و بهم نگاه کرد، "چیه؟ باید معامله رو مهر میکردم." با تعجب نگاهش کردم....جدی بود؟
بلاخره اون یه شیطانه....امکانش هست که اینجوری باشه. "اوه.... اکی." سرخ شدم و سرمو پایین انداختم. خیلی وقت بود کسیو نبوسیده بودم.
"واقعا باورت شد؟" با گیجی نگاهش کردم، "اولین نکته ای که باید دربارهی شیاطین بدونی، راحت حرفمون و باور نکن."
پوزخندی زد و به سمت آشپزخونه رفت، "شاید فقط دلم میخواست ببوسمت." بدون هیچ حرفی سر جام وایساده بودم.
سرمو تکون دادم و خودمو جمع و جور کردم. 'به یه شیطان اعتماد نکن.'
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Just say the word | sope
Hayran Kurguرابطه یونگی و جیمین داره از هم میپاشه. یه شب یونگی تو حالت مستی شیطانی رو احضار میکنه که حاضره هرکاری بخواد براش انجام بده. چپتر های اول یونمین و انگسته. هوسوک:⬆️ یونگی: ⬇️ نویسنده: lPurplekoya@ ترجمه: UNHOLYME@