34

974 222 10
                                    

دنبال کار جدید می‌گشتم ولی تصمیم گرفتم بذارمش برای بعد، میخوام منتظر بمونم.

روزی که نامجون و دیدم، شماره هامون و رد و بدل کردیم و اون بعضی وقتا بهم پیام میده.

درباره کار قدیمیم بهم گفت که هیچ منشی بیشتر از یک روز اونجا دووم نمیاره و رئیس هیچوقت خودشو نشون نمی‌ده، ولی یه جوری به همه کارا رسیدگی می‌کنه.

فکر کنم از یکی از کلون هاش استفاده می‌کنه. هر وقت با هم می‌رفتیم بیرون و به کار نمی‌رسیدیم، اینکارو میکرد.

واقعا دلتنگ کارم و شیطانم. جین بعضی وقتا بهم پیام میده یا ویدیوکال می‌گیره و سگ‌ها رو نشونم میده، واقعا کیوتن.

خیلی کم پیش میاد به خونه نامجون و جین برم چون همیشه بقیه بی‌خبر میان خونه اش و خب، نمی‌خوام با کسی مواجه بشم.

نمی‌تونم بگم دلتنگ زندگی که داشتم نیستم، چون هستم. دلم برای سر و کله زدن با نامجون و جین تنگ شده.

با ورود شیطان به خونه ام، زندگیم خیلی سرزنده شده بود و واقعا دلتنگشم.

زندگیم الانم پر از افسوس و ناراحتیه و فکر کردن درباره جیمین، چیزی و درست نمی‌کنه.

تو این یک سال تونستم فراموشش کنم و با همه چیز کنار اومدم ولی تنها چیزی که نمیتونم باهاش کنار بیام، نبود شیطانه.

تو اون خونه متروکه فهمیدم که بهش علاقه دارم و بیشتر از چیزی که فکرشو میکردم بهش نیاز دارم.

میشه گفت واقعا عاشقشم، ولی خیلی دیر کردم و نمی‌دونم الان می‌تونم چیزی و تغییر بدم یا نه.

اون شبی که لبامون تقریباً بهم برخورد کرد یا شبی که باهم توی کلاب رقصیدیم، همه اش نشونه‌ی علاقه ام بهش بود.

همه اینارو تازه متوجه شدم و آره، داشتم سر به سرش میذاشتم ولی یه بخشی از وجودم میدونست که همه اش بهونه اس.

اون شبی که قرارداد مون و شکستم گریه کردم، نه بخاطر جیمین بلکه بخاطر از دست دادن هوسوک.

گفتن اسمش واسم لذت‌بخشه ولی جرأت نمی‌کنم بلند بگمش، می‌ترسم یهو ظاهر بشه و نمی‌دونم بخاطر کاری که باهاش کردم چی بگم.

پس تصمیم گرفتم خودمو از نو بسازم و وقتی مطمئن شدم که واقعا دوسش دارم و می‌خوام تو زندگیم باشه، دوباره صداش کنم.

بیشتر روزا تو خونه غذا میخورم و گیم بازی می‌کنم، ولی در عین‌حال دارم کم کم زندگی مو تغییر میدم.

به سلامتیم اهمیت میدم و دارم درباره شیاطین و قراداد هاشون تحقیق میکنم.

می‌خوام دوباره هوسوک و ببینم پس باید بفهمم چه کارایی از دستم بر میاد و چه کارایی نمیاد.

هر سوالی که داشته باشم به جین پیام میدم و ازش می‌پرسم و اونم بهم کمک می‌کنه.

می‌خوام کاری کنم که قراداد مون هیچوقت تموم نشه و تا ابد کنارم بمونه.

یکم عجیب به نظر میاد ولی همه اینا درصورتی اتفاق میوفته که اونم منو بخواد.

دنبال راهی ام که هیچکس دیگه ای نتونه باهاش معامله کنه.

Just say the word | sopeOnde as histórias ganham vida. Descobre agora