پنجاه و یکم. دست‌های شفابخش

854 280 216
                                    

Part: 51/70 (not sure 70 or more)
Words: 4.2k
Vote:110
Cm: 97
Music: mad queen by Rok Nardin
.
.
.

" چی‌کار می‌کنی احمقِ دست و پا چلفتی؟ "

جیمین از شنیدن فریادِ خشونت‌آمیز اون سرباز به خودش لرزید و تهیونگ، از اون جایی که کاملا نزدیکش‌ ایستاده بود، این لرزش رو به وضوح حس کرد. این شد که توجهش به شاهزاده‌ی زالی جلب شد که بدنش درست بین تهیونگ و دیوارِ پشت سرش قرار داشت و زیرِ سایه‌ی گونی‌های داخل انبار، از دیدِ سربازها قایم شده بود.

" معذرت می‌خوام قربان، شراب‌های مخصوصِ ما روی بلندترین قفسه چیده شدن. یکی از سربازهای همراهتون دستور دادن کمی نوشیدنی براشون آماده کنم، پس چاره‌ای نداشتم جز این که چند بطری از این جا ببرم. شما به جستجو ادامه بدین، قربان. "

املیه می‌دونست اون چیزی که این سربازای نادون رو وسوسه می‌کنه چیزی جز شراب مخصوص نیست. پس از این حربه استفاده کرد تا اون سربازو از ادامه‌ی بازرسیش منصرف کنه و پای میزِ مستی بکشونه. می‌دونست این نگهبان‌ها چقدر زود تسلیم میشن. حتی اون بطری رو عمدا روی زمین انداخت، ارتفاع این قفسه چیزی نبود که املیه بهش عادت نداشته باشه. این فقط یه نقشه برای جلب توجه اون سرباز بود!

درست وقتی که شمشیرِ تهیونگ کمی از غلاف بیرون کشیده شده بود، جیمین دستش رو روی دست اون پسر گذاشت تا آرومش‌ کنه:

" صبر کن! "

صدای سرباز به هردوشون رسید که گفت:

" این شمعو بگیر، منم به همراهانم ملحق میشم. "

جیمین بالاخره نفس راحتی به ریه کشید و به صدای برخورد پوتین‌های سرباز گوش داد. شنید که از انبار بیرون رفت. املیه شعله‌ی شمع رو فوت کرد و بطری‌های شراب رو با دو دست برداشت و زمزمه کرد:

" همین جا بمونید تا سربازا گورشونو گم کنن! برمی‌گردم پیشتون. "

.
.
.

" من کمی بیشتر می‌مونم، رئیس گفته همه جا رو نظافت کنم. "

املیه لبخندی شیرین روی قاب صورتش جا می‌کرد تا بقیه‌ی کارکنان غذاخوری رو مطمئن کنه قراره به جای همه‌شون کار کنه. به این ترتیب زیاد به این که قراره بعد از رفتن همه اون جا بمونه مشکوک نمی‌شدن و راحتش می‌ذاشتن.

بعد از رفتن آخرین نفر و خالی شدن میز و صندلی‌ها، املیه به خودش جنبید؛ درِ ورودی رو با چوبِ بلندی سَد کرد و تمام شعله‌هایی که غذاخوری رو روشن می‌کردن با فوت‌های محکم و پی‌در‌پی خاموش کرد. بین قدم‌های بزرگی که برمی‌داشت، پنجره‌ها رو هم بست تا رهگذری متوجه نشه کسی داخل غذاخوری هست.

بعد از اون دست‌ به کار شد. در عرض چند دقیقه میزِ غذای مفصلی برای تهیونگ و جیمین چیده بود. از اون جایی که معمولا مقداری غذا باقی مونده بود، آماده کردنشون زمان زیادی از املیه نگرفت.

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیWhere stories live. Discover now