یکم. غنیمت

578 169 106
                                    

«اسم و رسم؟»

نگهبانی که دم در عمارتِ ارباب‌ لی ایستاده بود، با ابروهایی پهن و سیاه اخمش رو توی هم کشید و طلبکارانه به چه‌سون و همراهش نگاه کرد؛ مردی که به آرومی و متانت روی کجاوه‌ش نشسته بود و پرده‌ی شفاف و نازکِ دور کلاهش اجازه نمیداد کسی صورتش‌ رو ببینه.

مرد دوباره با ترشرویی غرید: «نمیشه همین طوری برید تو، دعوتنامه‌تونو نشون بدید.»

«ای احمقِ خرفت!» چه‌سون در مقابل اخمی در هم کشید و صداش رو بالا برد: «داری میگی ارباب ناگوم برای ورود به این ضیافت باید دعوتنامه داشته باشه؟ اصلا می‌فهمی چی میگی؟ اربابِ من مهم‌ترین مهمون این شبه. چه نوکری هستی که نمی‌دونی ارباب لی این ضیافت رو برای ارباب ناگوم به پا کرده؟»

کسی ندید مردی که صورتش زیر اون پارچه‌ی معلق مخفی شده، چه پوزخندی زد. ارباب ناگومِ حقیقی این لحظه با دست و پایی که میون ریسمان اسیر شده بودن توی یه انباریِ ترشیجات گیر افتاده بود. دستمالی که توی دهانش فرو کرده بودن بهش اجازه نمیداد صداش رو به گوش کسی برسونه. جز این، چه‌مون و چند تا سرباز حواسشون به اون ارباب ناگومِ بخت‌برگشته بود. در نتیجه هیچ راه فراری نداشت و مجبور بود با لباسِ زیر، میون دبه‌های کوچیک و بزرگ ترشی با صدایی خفه ناله کنه و گاهی زور بزنه طناب‌ها رو باز کنه.

لباس‌های ارباب ناگومِ اصلی، کمی  گشاد بودن اما نه اون قدر که به تنش زار بزنن. جونگ‌کوک حتی کلاه اون مرد رو هم ازش گرفت تا سر و شکلش کاملا به ارباب ناگوم شبیه بشه.

«سرورم، هنوز یه چیزی کمه. ماسکی که ارباب ناگوم قراره برای مهمونی امشب بپوشه، یه نشان طلایِ ویژه از پیچکِ تاک روی خودش داره. این نشونه بین تاجرا خیلی معروفه. بدونِ اون ممکنه لو بریم.»

جونگ‌کوک نگاهی به ارباب ناگوم انداخت که هنوز وحشت‌زده به امپراتور سرزمینش نگاه می‌کرد. لبش می‌لرزید. جونگ‌کوک کمی به جلو خم شد، پا روی یکی از دبه‌های واژگون گذاشت و چونه‌ی مرتعشِ ارباب ناگوم جوان رو با دست بالا کشید: «خب؟ نمی‌خوای بگی این ماسک ویژه رو کجا قایم کردی؟ ناسلامتی امشب قراره من به جای تو به این مهمونی برم. واقعا دلت می‌خواد نقشه‌مونو خراب کنی؟»

ارباب‌ناگومِ بدبخت اون لحظه فقط باعجله سرشو به چپ و راست تکون داده بود. نشون داده بود اصلا چنین قصدی نداره. این تاجر پرآوازه شنیده بود امپراتور جونگ‌کوک و سه تا دستیارِ بامهارتش چه جونورایی هستن. اون سه‌تا برادر در واقع سه‌قلوی مرگباری بودن که زیر نظر محافظِ بزرگ و بی‌مانندِ امپراتور جیمین آموزش دیده بودن تا از امپراتور بعدی، جونگ‌کوک، محافظت کنن. برادرها؛ چه‌سون، چه‌مون و چه‌پیون. سه تا جلادِ وحشی که همیشه‌ی خدا مثل سه سایه دورِ امپراتور جونگ‌کوک می‌چرخیدن و حواسشون جمع بود کسی دست از پا خطا نکنه.

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیWhere stories live. Discover now