شصت و یکم. حس

969 304 306
                                    

Part 61/80
Words: 2.3
Vote: 137
Cm: 220
Music: another life by motionless in white

3Vote: 137Cm: 220Music: another life by motionless in white

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

.
.
.

" تویی تهیونگ؟ "

توان نداشت پلک‌های دردناکش رو از هم باز کنه. سکوتِ این فضای سرد و تاریک، با هوهوی باد از بین سوراخ‌ها یا چکه‌کردن آب از دور دست‌ها شکسته می‌شد. شاید بارونی باریده بود و آب حالا از منافذ پایین می‌ریخت. جیمین مدت‌ها بود صدای آسمون رو نشنیده بود.

با نفس‌زدن اون حیوون آشنا بود. انگار به شنیدن بازدمش، وابسته شده بود. انگار نیاز داشت بعد از هر شلاقی که به تنش می‌زنن، این نفس‌ها رو با گوش‌هاش بشنوه و با همون لب‌های سست، بی‌جون‌ترین لبخندش رو نمایش بده.

" البته که تویی. جز تو کیه که بخواد به دیدنم بیاد. "

جیمین کنجِ سردِ زندانِ سنگی رها شده بود، لباسِ تنش هیچ شباهتی به قدیم نداشت. حالا پارچه‌ای لبریز از آلودگی و کثافت بود و جای سالمی روش دیده نمی‌شد.

" بیا جلوتر. بیا این جا تهیونگ... "

چشم‌هاش بسته بود اما می‌تونست پیداش کنه. دستش رو با ضعف بالا برد و خیلی زود به موی نرم اون ببر دست پیدا کرد. همون جا بود. نزدیکِ جیمین. اون قدر نزدیک که گرمیِ هر نفسش به سر و صورتِ پسر می‌رسید.

صدای شاهزاده رمقی نداشت: " نکنه من و تو با هم اسیرِ این زندانیم؟ تو همیشه‌ی خدا پیشمی. یادت میاد جین چقدر نگران بود تو بهم آسیب نزنی؟ همیشه می‌دونستم تو دوست بهتری هستی. از تو بیشتر خوشم میاد. "

ببر صدایی توی گلو ساخت و سرش رو جلوتر برد. جیمین نیمه‌ی چپ صورتشو روی پیشونی سیاه و سفید اما نرمِ اون حیوون گذاشت. راحتیِ تکیه‌گاهِ جدیدی که پیدا کرد، لبخندش رو کش داد.

" به نظرت چند روز گذشته؟ "
صدای جیمین حالا تبدیل به زمزمه‌هایی آهسته شده بود.

" امروز می‌خواستم از سربازی که شلاقم می‌زنه بپرسم چند روز گذشته، چه فصلیه، چه ساعتیه ولی نشد. خون استفراغ کردم. اونم داشت تماشام می‌کرد. همون اطراف بود. مطمئنم که بود. اونه که دستورِ شکنجه میده. اونه که خشم وجودشو بلعیده. اونه که نیاز به آروم شدن داره. مگه نه؟ "

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیWhere stories live. Discover now