Part: 65/80
Words: 3.5k
Vote: 158
Cm: -
Music: crave you by Rabbinson🎵
Warning: smut ~🔞~
.
.
.
.
.
.نفسِ پسرِ زال جایی توی سینه حبس شد و لبهای درشتش لرزیدن. حیرت تمام صورتش رو در برگرفت. خیره به نیمرخ امپراتورِ غمزده و آشفتهحالی که لبِ تخت نشسته بود، بزاقش رو فرو داد:
" بچه؟! "
" ملکه ازم باردار بوده. یه بچه توی شکمش داشته که من پدرش بودم. بچهای که خودم کشتمش. "
دستهای تهیونگ روی زانو رها شده بودن، خونی که روشون به جا مونده بود حالا خشک و تیره شده بود و منظرهی کثیف و جنایتکاری از تهیونگ ساخته بود.
" قبل از این که بمیره، حرفای عجیبی زد. گفت منو بهت باخته. از دستم داده. گریه میکرد. تا حالا ندیده بودم این جوری گریه کنه. اون ملکه بود. از اولین باری که دیدمش، قَدَر بود و باجذبه. ندیده بودم بترسه، ندیده بودم خم بشه. جنگجو بود، یه عمر برای داشتنم جنگیده بود. برای پس گرفتن حقمون. مگه بین من و تو چی دیده بود که این قدر ازم ناامید شده بود؟ تا جایی که حتی نخواست خبر حاملگیشو بهم بده! تا جایی که دیگه جلوی هیچ اشکی رو نگرفت... "
جیمین، مضطرب، زانوهای عریانش رو بهم چسبوند و تهیونگ رو تماشا کرد که حالا فکر توی سرش رو با صدای بلند به زبون میآورد و سوالات بیجوابش رو کنار هم ردیف میکرد.
" بین من و تو چیه جیمین؟ " سرش آهسته به کنار چرخید و نگاهِ سردش جیمین رو پیدا کرد. سرمای اون دو چشم، لرزی به تن جیمین انداخت و پسرِ برهنه دست و پاش رو جمعتر کرد.
تهیونگ منتظر بود پاسخی ازش بشنوه اما جیمین هیچ جوابی نداشت که بده. خودشم نمیدونست. یک سال بود که اسیرِ این مرد بود، توی سیاهچال سرد و تاریکش میخوابید، شکنجه میشد و در حالی که زخم و جای شلاق به تنش بود، به خواب میرفت و روز بعد، در حالی بیدار میشد که تمام اون زخمها ناپدید شده بودن و ببری سیاه و سفید با کمترین فاصله کنارش بود و ازش مراقبت میکرد.
تهیونگ دوباره با همون لحن سوال کرد:
" بین من و تو چیه جیمین؟ "
پسر زال برقی طلایی توی اون چشمها دید و ترسش زبونه کشید. مدت زیادی بود که تهیونگِ روزای قدیم جاش رو به مردی داده بود که برای نشون دادن عصیان درونش هیچ واهمهای نداره. جیمین یاد گرفته بود این برقِ طلایی به معنای بیدار شدن خشمِ تهیونگه.
" نمیدونم... " خواست جوابی بده ولی نتیجه بدتر شد. جوابی که داد تهیونگ رو عصبانیتر کرد.
دندونی روی هم سایید و سمتِ جیمین خیز برداشت. پشتش رو به نرمیِ تخت چسبوند و زانوهاش رو دو طرف بدن پسر گذاشت. گیرش انداخت و از اون بالا به چهرهی وحشتزدهش نگاه کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/265770073-288-k876116.jpg)
YOU ARE READING
TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودی
Historical Fictionنیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتها...