پنجاه و چهارم. جشنِ بال‌هامون

972 298 451
                                    

Part: 54/80
Words: 3k
Vote: 111
Cm: -
🚫 هشدار: آدم‌خواری/خون/الکل🚫
اگر حساسیت دارید، اون قسمت‌ها رو رد کنید.

.
.
.

" صبر کن تهیونگ! "

ملکه درست در حساس‌ترین لحظه، مسیرِ تهیونگ رو سد کرد و جلوش ایستاد. با چشم‌های نافذ و سلطه‌جویی که داشت، به نگاهِ عصبانیِ اون پسر زُل زد:

" حق نداری دنبالش کنی. "

تهیونگ مشت‌هاش رو فشرد:

" چرا آدمات بدن بیهوشش رو به این عمارت آوردن؟‌ چرا هیچ خبری از طبیب نیست؟ می‌خوای باهاش چیکار کنی؟ "

انگشت‌های کشیده‌ی ملکه، با حرکتی آروم، روی سینه‌ی تهیونگ نشستن: " آروم بگیر. تو بهم اعتماد داری. طوری رفتار نکن که انگار نمی‌دونی نیت اصلی من چیه. اگه اعتمادی بهم نداشتی، هرگز نقشه رو اجرا نمی‌کردی. این جا بودن جیمین به خاطرِ تو و اعتمادت به منه. "

" تنها وقتی بهت اعتماد می‌کنم که از هر حرکتت پرده‌برداری کنی ملکه. اینو بدون، اینو بدون که دور کردن دوباره‌ی جیمین از تو و تمام سربازات اصلا کار سختی نیست. کافیه اراده کنم و صبح بعدی جیمین کاملا ناپدید شده باشه. "

" این کارو نمی‌کنی. "

ملکه به هیچ وجه تحت تاثیر تهدیدِ تهیونگ قرار نگرفت. اتفاقا لبخندی هم به لب نشوند:

" تو این کارو نمی‌کنی چون از جنسِ منی. مثل این که یادت رفته! یادت رفته من و تو از جنس هم هستیم؟ یادت رفته داریم برای هدف مشترکی مبارزه می‌کنیم تهیونگ؟ یادت رفته که همه‌ی اینا برای تو و برگردوندن قدرت خاندانمون به توئه؟ "

با بیان هر جمله، آرامش از دستی که روی سینه تهیونگ نشسته بود، دور و دورتر میشد. ناگهان ملکه لباسِ تهیونگ رو از روی سینه چنگ زد و حالا خونسردیش رو از دست داده بود. با خشم زیادی، توی صورتش می‌غرید:

" گاهی فراموش‌ می‌کنی که به خاطر تو زنده موندم و این منو روانی می‌کنه! گاهی فراموش می‌کنی که ما یه خانواده‌ایم و این آتیشم می‌زنه! گاهی جای این که شاهزاده‌ی بالدار و مقتدرِ من باشی، تبدیل به همون داروسازِ بی‌چاره‌ای میشی که حتی نتونست از عزیزانش محافظت کنه. از جلد این آدم ضعیف خارج شو تهیونگ! این تو نیستی! جیمین هرگز نباید تو رو نگران کنه یا دنبالش بری. اون فقط یه پله‌ست. پله‌ای که روش پا بذاری و بگذری. پله‌ای که تو رو به احیاکردن گذشته‌ی خونینت نزدیک می‌کنه. همین! "

بزاقش رو که فرو داد، سیبک گلوش لرزید. چشم‌های اون زن چه نیرویی داشتن؟ می‌تونست تهیونگ رو دچار خلسه‌ای باورنکردنی کنه. در حالی که نفسش‌ رو حبس‌کرده بود، مچ دست ملکه رو از لباسش‌ جدا کرد و کمی ازش فاصله گرفت:

TheHeart فصل دوم با کاپل کوکمین به زودیМесто, где живут истории. Откройте их для себя