Part1

2.9K 455 35
                                    

گائون

"صدای شلیک گلوله توی سرش پخش شد با بهت به صحنه روبروش زل زده بود با تمام وجود میخواست داد بزنه اما نمیتوست هرکاری میکرد صداش درنمیومد"

ناگهان با صدای آلارم گوشیش از خواب پرید تمام بدنش عرق کرده بود توانایی بلند شدن از جاش رو نداشت ولی به سختی بلند شد و کمی آب خورد ساعت ۵ صبح بود نگاهی به لباسش انداخت که خیس عرق شده بود پوفی کشید و بلند شد و رفت دوش گرفت

وقتی اومد بیرون دید اون بسته نودل آماده ای که از شام دیشبش مونده بود هنوز روی زمینه با حوله روی تختش نشست و کمی از اون نودل سرد شده خورد کی فکرشو میکرد کیم گائونی که انقد آشپز ماهری بود حتی حوصله درست کردن یه غدای ساده رو هم برای خودش نداشته باشه

سه سال از ماجرای مرگ سوهیون می‌گذشت اما هر سال دقیقا سر سالگرد اون اتفاق خوابشو میبینه و همینجوری به‌هم میریزه کاری از دستش بر نمیومد جز اینکه بره و دسته گل هایی که سوهیون دوس داشت رو براش بخره و ببره سر قبرش اون روز رو همیشه مرخصی میگرفت و میرفت تا عصر اونجا میموند و از اتفاقاتی که براش افتاده برای سوهیون و یا بهتر بگیم قبر سوهیون میگفت

از جاش بلند شد و لباساش رو پوشید خونه رو تمیز کرد و راه افتاد سمت گل فروشی ساعت از هشت گذشته بود یه دسته گل خرید و راه افتاد سمت قبرستان

از سه سال پیش تنها ترین ادم دنیا قطعا گائون بود اون بهترین دوستش که سوهیون بود رو از دست داد

پرفسور مین هم که بخاطر کارایی که کرده بود و بخاطر مرگ سوهیون توی زندان بود حتی اگر هم توی زندان نبود برای گائون با یه شخص مرده فرقی نداشت

یوهان و الیا رفتن سوئیس بدون کوچکترین زنگ یا خبری توی این سه سال

حتی قاضی اوه هم که تنها دوستش بود رفت شهر کوچیکی برای قضاوت اما باز هم بهتر از یوهان و الیا بود و حداقل در ماه دوبار باهم تلفنی صحبت میکردن

چند ساعتی گذشته بود که بالای سر قبر سوهیون نشسته بود که گوشیش زنگ خورد نگاهی به گوشیش کرد و دید که قاضی اوه داره زنگ میزنه با صدایی که از ته چاه درمیومد جواب داد

_الو

جین جو از پشت خط متوجه صدای گرفته اش شد و سعی کرد پر انرژی باهاش صحبت کنه

_اوه سلام قاضی خوشتیپ کیم گائون

گائون لبخندی زد جین جو اونقد پرانرژی بود که باعث میشد انرژی بگیره

_ سلام قاضی همیشه پرانرژی اوه جین جو حالت چطوره؟

_عالیم تو چطوری؟چکارا میکنی؟

گائون درحالی که از جاش بلند میشد و کمی لباساش رو تکوند گفت

_هیچی کار و کار یه روتین همیشگی

جین جو خندید و گفت

_خب راستش من امروز دارم میام سئول خواستم ببینمت یکم خوش بگذرونیم

گائون خوشحال شد و گفت

_اوه حتما عالیه منتظرت هستم بیا

_خیلی خب یه سری کار دارم شب برای شام میام پیشت

گائون خوشحال گفت

_حتما بیا منتظرت هستم

بعد از خداحافظی از جین جو نگاهی به ساعت کرد و دید که ظهر شده سریع راه افتاد که بره و کمی خرید کنه برای شب

خریداش رو انجام داد و برگشت خونه جلوی در خونه درحالی که داشت دنبال کلید میگشت کسی صداش زد

_قاضی کیم گائون؟!

گائون برگشت و دختری رو دید که با حالت سوالی نگاهش میکرد با نگاهی مشکوک به دختر روبروش گفت

_بله خودم هستم بفرمایید

دختر لبخندی زد و کمی رفت جلوتر و روبروی گائون ایستاد وگفت

_از دیدنتون خوشبختم من ماریا هستم ماریا واتسون
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
"خب خب سلام این از اولین پارت امیدوارم دوس داشته باشید لطفا نظراتتون رو بگید چون خیلی برام مهمه و دوس دارم که اگر نوشتنم مشکل و موردی داره بگید که حلش کنم ☺😇"
نظر و وت یادتون نره عشقا😻

قاضی شیطانی the devil judge 2Where stories live. Discover now