part59

945 172 15
                                    

*یک هفته بعد

نگاهش رو از لبتاپ گرفت ، دستی به چشماش کشید و بعد با کش و قوسی که به بدنش داد خستگی چند ساعته اش رو رفع کرد

سعی کرده بود کارهای این چند وقت که عقب انداخته بود رو انجام بده برای همین چند ساعت متوالی نشسته بود پشت لب‌تاپش و هیچ اطلاعی از بقیه اعضای خونه نداشت

اما صدای خنده‌های ماریا و الیا از توی حیاط نشون دهنده‌ی حال خوبشون بود
رفت کنار پنجره و با دیدن چهره های خندونشون لبخندی زد

ماریا دو روز بعد از به‌هوش اومدنش مرخص شد ولی دکتر حرکت کردن زیاد رو براش منع کرده بود برای همین قرار شد مدت کمی رو روی ویلچر باشه تا زخماش بهتر بشن

الیا و سویون روی زمین نشسته بودن و ماریا هم کنارشون روی ویلچر نشسته بود ، الیا با خنده درحال تعریف کردن چیزی بود و هر چند دقیقه یه بار هم صدای خنده‌های ماریا و سویون به حرفای الیا میومد

باید براشون چیزی حاضر میکرد ، مخصوصا برای ماریا که خیلی ضعیف شده بود ، رفت سمت وسایلش و مشغول جمع کردنشون شد که در اتاق باز شد و یوهان وارد اتاق شد

گائون نگاهی بهش انداخت و دوباره مشغول کارش شد

_میشه یاد بگیری که در بزنی؟

یوهان سرشو کج کرد و درحالیکه قدم زنان سمت گائون حرکت میکرد گفت

_چرا باید یاد بگیرم؟

گائون میز کارش رو مرتب کرد و با حواس پرتی گفت

_چمیدونم ... مثلا ممکنه یکی درحال عوض کردن لباسش باشه...

یوهان در حالیکه یه دستش روی میز بود و یه دستش توی جیب شلوارش ابروهاشو بالا انداخت
گائون که تازه فهمید چی گفته پوفی کشید و خواست حرفی بزنه که یوهان اومد جلو و با لبخند کجی گفت

_فکر میکردم مرحله لباس عوض کردن رو رد کردیم ..نه؟

گائون آهسته سرشو تکون داد و با شیطنت جواب داد

_اره اره بیشتر از اونو رد کردیم

یوهان لبخندش بیشتر شد ، نزدیک شد بهش و خیره به چهره‌ی زیبای گائون گفت

_خب دیگه پس چرا باید در بزنم؟

گائون نفسشو بیرون داد و با لبخند بزرگی گفت

_خیلی خب ... میدونم اومدی که اذیت کنی ولی الان میخوام برای دخترا یه چیزی درست کنم

فاصله‌ی صورتهاشون به اندازه‌‌ی کافی کم بود اما یوهان همون فاصله رو هم از بین برد و بوسه‌ی عمیقی زیر گلوی گائون زد و دقیقا زیر گوشش زمزمه کرد

_به نظرم اصلا بهانه‌ی خوبی نیست ... بهت گفته بودم اگر بزنی زیر قولت ...

گائون نزاشت حرفشو کامل کنه و با دستاش صورتش رو گرفت ، میدونست که اصلا نمیتونه از دستش در بره مگر اینکه از اون روی مظلومیتش وارد عمل بشه برای همین تند تند گفت

قاضی شیطانی the devil judge 2Donde viven las historias. Descúbrelo ahora