part46

954 209 25
                                    

*فلش بک

با لبخند و درحالیکه غذا توی دستاش بود نشست روبروی یوهانی که کتاب دستش بود و گفت

_برای توام آوردم

یوهان غرق در کتابش سری تکون داد که ته‌جین با اخم کمرنگی دوباره گفت

_یکم اون کتابا رو بزار کنار به افراد دور و برت توجه کن

یوهان با تعجب نگاهش کرد و کتابش رو بست

_افراد دور و برم؟ ‌... خودتو میگی دیگه؟

_اره دیگه مگه کس دیگه‌ای هم جز من کنارت هست؟

یوهان لبخندی زد و زیرلب زمزمه کرد

_نه نیست

حق با اون بود توی این سالن شلوغ دانشگاه کسی جز اون کنارش نبود،سرش رو پایین انداخت و با آرامش شروع به غذا خوردن کرد و بعد از چند ثانیه متوجه شد که ته‌جین زل زده بهش با لبخند گفت

_چیه؟ چرا اونجوری نگاه میکنی؟

ته‌جین سرشو با لبخند تکون داد

_هیچی ... فقط ... چشمات ..خیلی قشنگن

یوهان از حرفش جا خورد و لبخندش محو شد ولی دوباره با خنده‌ی آرومی گفت

_اوه مرسی تا حالا کسی بهم نگفته بود

ته‌جین خنده‌ایی کرد

_خب چه بهتر من از این به بعد زیاد میگم بهت

یوهان با لبخند اما نامطمئن نگاهش کرد و گفت

_به نظرم بهتره به دوست دخترت اینارو بگی نه به من

_من نمیخوام دوست دختر داشته باشم

یوهان لبخندش محو شد و اینبار با تعجب زل زد بهش

_اوه جدا؟! خب پس باید به پارتنر آینده ات بگی

ته‌جین همچنان خیره بهش گفت

_خب دارم میگم

یوهان با چشمای گرد شده نگاهش کرد و تک خنده‌ای از روی تعجب کرد و گفت

_فکر میکنم دوستیمون و رابطه‌ی نزدیکمون باعث شده دچار اشتباه بشی نه؟

_دچار چه اشتباهی؟ اینکه عاشقت شدم؟

یوهان شوکه شده از حرفاش با تعجب نگاهش کرد که ته‌جین گفت

_تو چی؟ تو دوستم نداری؟

یوهان از شدت تعجب نمیتونست حرفی بزنه اما با شنیدن حرفاش نمیتونست ساکت هم بمونه

_معلومه که دوستت دارم ، تو بهترین و تنها دوست منی ...

_به عنوان دوستت نه ..

یوهان کلافه شد

_من تورو فقط به عنوان دوست ،دوست دارم نه بیشتر و نه کمتر ، توام سعی کن از این فکرا بیای بیرون اینجوری دوستیمون آسیب میبینه

قاضی شیطانی the devil judge 2Where stories live. Discover now