*فلش بک
با لبخند و درحالیکه غذا توی دستاش بود نشست روبروی یوهانی که کتاب دستش بود و گفت
_برای توام آوردم
یوهان غرق در کتابش سری تکون داد که تهجین با اخم کمرنگی دوباره گفت
_یکم اون کتابا رو بزار کنار به افراد دور و برت توجه کن
یوهان با تعجب نگاهش کرد و کتابش رو بست
_افراد دور و برم؟ ... خودتو میگی دیگه؟
_اره دیگه مگه کس دیگهای هم جز من کنارت هست؟
یوهان لبخندی زد و زیرلب زمزمه کرد
_نه نیست
حق با اون بود توی این سالن شلوغ دانشگاه کسی جز اون کنارش نبود،سرش رو پایین انداخت و با آرامش شروع به غذا خوردن کرد و بعد از چند ثانیه متوجه شد که تهجین زل زده بهش با لبخند گفت
_چیه؟ چرا اونجوری نگاه میکنی؟
تهجین سرشو با لبخند تکون داد
_هیچی ... فقط ... چشمات ..خیلی قشنگن
یوهان از حرفش جا خورد و لبخندش محو شد ولی دوباره با خندهی آرومی گفت
_اوه مرسی تا حالا کسی بهم نگفته بود
تهجین خندهایی کرد
_خب چه بهتر من از این به بعد زیاد میگم بهت
یوهان با لبخند اما نامطمئن نگاهش کرد و گفت
_به نظرم بهتره به دوست دخترت اینارو بگی نه به من
_من نمیخوام دوست دختر داشته باشم
یوهان لبخندش محو شد و اینبار با تعجب زل زد بهش
_اوه جدا؟! خب پس باید به پارتنر آینده ات بگی
تهجین همچنان خیره بهش گفت
_خب دارم میگم
یوهان با چشمای گرد شده نگاهش کرد و تک خندهای از روی تعجب کرد و گفت
_فکر میکنم دوستیمون و رابطهی نزدیکمون باعث شده دچار اشتباه بشی نه؟
_دچار چه اشتباهی؟ اینکه عاشقت شدم؟
یوهان شوکه شده از حرفاش با تعجب نگاهش کرد که تهجین گفت
_تو چی؟ تو دوستم نداری؟
یوهان از شدت تعجب نمیتونست حرفی بزنه اما با شنیدن حرفاش نمیتونست ساکت هم بمونه
_معلومه که دوستت دارم ، تو بهترین و تنها دوست منی ...
_به عنوان دوستت نه ..
یوهان کلافه شد
_من تورو فقط به عنوان دوست ،دوست دارم نه بیشتر و نه کمتر ، توام سعی کن از این فکرا بیای بیرون اینجوری دوستیمون آسیب میبینه
YOU ARE READING
قاضی شیطانی the devil judge 2
Actionخلاصه:سه سال از رفتن یوهان و الیا به سوئیس گذشته و گائون هم درگیر کارهای خودش هست که وزارت دادگستری تصمیم میگیره یه قاضی جانشین کانگ یوهان بکنه اما این وسط یه چیزی راجب قاضی جدید درست نیست "_چه چیزی توی کانگ یوهان میدیدی که توی من نمیبینی؟ _اگر قرار...