part19

1.3K 269 18
                                    

*بچها قبل از شروع بگم که این قسمت یه جاییش خیلی کم ، یکم لحن صحبتا بد هستش گرچه برای یکی مثل خودم زیاد چیز خاصی نیست👈👉🙄😂 ولی گفتم قبلش بگم که شاید کسی حساس باشه

"چه‌یانگ ... کمکم کن.... لطفا... چه‌یااااانگ "

هنوز صداها توی سرش بودن

سعی کرد سرشو تکون بده ولی انقد سرش سنگین شده بود که نمیتونست حتی حرکتی کنه

صدا همچنان توی سرش داشت صداش میزد

سرشو به سختی تکون داد و زیر لب آروم گفت

_ماریا ... تو ماریایی

نفسای عمیق کشید و پشت سر هم به خودش گفت

_تو ماریایی ... ماریایی

خواست حرکتی به دستاش بده که تازه فهمید دستاش از پشت بسته شدن

_بالاخره به هوش اومدی

متوجه موقعیتش شد و دید روی یه صندلی چوبی درحالی که دستاش از پشت به پایه های صندلی بسته شده بود ، نشسته و توی یه انبار بزرگ و متروکه است

اگر حالش این نبود تا الان این طناب‌های کوفتی رو باز کرده بود و صورت این مرتیکه روبروش رو به فنا میداد

سرشو بالا اورد و نگاه عصبیشو دوخت به مرد روبروش

_افسر واتسون قرار نیست زیاد اینجا بمونی اگر چیزی که میخوام رو بدی بهم

نفسای عمیق میکشید تا سر دردش کمی خوب بشه و بتونه از شر این طناب‌ها خلاص بشه

مرد اومد و روی یه زانوش نشست و گفت

_فلش کجاست؟

ماریا پوزخندی بهش زد و به سختی گفت

_کدوم فلش ؟

_آدم باهوشی مثل تو ، انقدر بد ادای خنگا رو درنمیاره

ماریا دیدش تازه داشت واضح تر میشد و متوجه شد علاوه بر مردی که داره ازش سوال میپرسه دوتا مرد دیگه ام اونجا وایسادن

آب دهنشو قورت داد و گفت

_نمیدونم کدوم فلش رو میگی ، اخه میدونی کلی فلش در طی روز میرسه دست من

مرد اومد نزدیکش و با آرامش گفت

_باشه اگر خیلی بهت خوش گذشته میتونم همچنان اینجا نگهت دارم

ماریا سرشو کج کرد و درحالی که سعی میکرد انرژی از  دست رفته اشو دوباره برگردونه گفت

_برو بگو بزرگترت بیاد ، من جوجه هایی مثل تو رو حتی به کتفم هم حساب نمیکنم

مرد عصبی شد و خواست سیلی بزنه تو صورت ماریا که توی گوشش شنید

_با کتک نه ، با اون‌ پارچه تهدیدش کن

قاضی شیطانی the devil judge 2Where stories live. Discover now