part43

1K 200 33
                                    

ماریا با دهن باز نگاهش کرد و هول کرده گفت

_یا چه کوفتی میگی تو

سویون با چشمای نیمه باز که بخاطر نوشیدن زیاد دو دو میزد نگاهش کرد و گفت

_برای چی اومدی؟

_سوبین، بادیگاردت ، زنگ زد بهم گفت که مغزت معیوب شده زدی همه رو ازخونه بیرون کردی

سویون سرشو تکون داد و بدون حرف دوباره تکیه اش رو زد به صندلی ، ماریا نشست روی صندلی کناریش و گفت

_چی شده که قاطی کردی دوباره؟

سویون درحالیکه چشماش بسته بود گفت

_حق باتو بود ، جاسوس داره توی خونه ام

ماریا آب دهنش رو قورت داد و با صدای آرومی گفت

_خب حالا دنیا که تموم نشده ، باز خوبه که فهمیدی
تازه باید بخاطر وجود یکی مثل من خوشحال باشی وگرنه هنوز توی احمق بودن خودت میموندی

سویون چشماش رو باز کرد و با تک خنده‌ی آرومی گفت

_تو واقعا همیشه همینجوری شادی یا ...

اینبار ماریا نزاشت حرفش تموم بشه و درحالیکه لبخند کمرنگی روی لبش بود گفت

_نگو از اونایی هستی که فکر‌میکنن هرکی زیادی میخنده هیچ مشکلی نداره ، که جدی میزنمت

سویون همچنان نگاهش میکرد که ماریا گفت

_من فقط دوس ندارم کسی بخاطر ناراحتیای من ناراحت بشه ، بیشتر سعی میکنم تو خودم حل کنم مشکلاتم رو

نفس عمیقی کشید و ادامه داد

_اگر فکر میکنی خیلی شاد و خوشحالم بخاطر این نیست که حالم خیلی خوبه ، من بابای خودم دقیقا جلوی چشمم خودکشی کرد بهترین دوستمو جلوی چشمم کشتن

سویون با تعجب نگاهش میکرد که ماریا تک خنده‌‌ای کرد و گفت

_میخوای ادامه بدم یا فهمیدی که دنیا هنوز به آخر نرسیده؟

سویون سرشو انداخت پایین و دستی به چشماش کشید و گفت

_خیلی خب برو دیگه میخوام بخوابم

_یاا میخوای اینجا بخوابی؟

رفت سمتش و دستشو گرفت و کشید

_پاشو پاشو باید بری تو اتاقت

سویون مقاومت کرد و با شدت دستشو کشید و بخاطر مستیش با لحن کشیده گفت

_آیییش برو دیگه چرا انقد گیر میدی

ماریا پوفی کشید و دوباره رفت سمتشو دستش رو گرفت و کشید سمت خودش

_میگم پاشو برو توی اون تخت کوفتیت بخواب چقد احمقی ...

سویون با حرص هولش داد و گفت

_یااا برو دیگ...

و با افتادن ماریا توی استخر حرفش نصفه موند ، ماریا جیغی زد و از پشت افتاد توی استخر
سویون با چشمای گرد شده نگاهش کرد و با هول رفت سمت استخر و حینی که نشست روی زانوهاش تا بتونه ماریا رو پیدا کنه بلند گفت

قاضی شیطانی the devil judge 2Where stories live. Discover now