part21

1.4K 248 18
                                    

گائون پشت در ایستاده بود  شنیدن صدای گریه های ماریا باعث میشد حالش بد بشه

قطعا شنیدن صدای گریه‌ی دختری که هر روز و هرشب اونقدر پر انرژی بود و باعث خنده‌ی همه میشد برای همه‌اشون ناراحت کننده بود

نفس عمیقی کشید و آروم در زد و بعد وارد اتاق شد

با لبخند نگاهی به یوهان کرد و بعد روبه ماریایی که داشت اشکاشو پاک میکرد گفت

_برات سوپ درست کردم

سینی غذا رو گذاشت روی میز و نشست روی تخت کنار ماریا و با لبخند ادامه داد

_خیلی مقویه حتما بخورش که زودتر خوب بشی

ماریا نگاهش کرد و با لبخند کوچیکی گفت

_ممنونم ، نگرانم نباش من حالا حالاها چیزیم نمیشه

یوهان خندید و روبه گائون گفت

_راست میگه ، بچه که بود میگفت میخوام تا صد سالگی عمر کنم

با این حرف ، ماریا و گائون زدن زیر خنده

گائون سینی رو گرفت دستش و گذاشتش روی پاهاش و‌بعد یه قاشق از غذا پر کرد و گرفت سمت دهن ماریا که ماریا نگاهش کرد و گفت

_جدی که شبیه مامانایی

گائون خندید و ماریا غذای تو قاشق رو خورد و بعد قاشق رو از دست گائون گرفت و گفت

_تیر نخوردم که ، خودم میتونم غذامو بخورم ، پاشید برید دیگه حوصله اتونو ندارم

گائون خندید و حینی که از جاش بلند میشد گفت

_خیلی خب کار داشتی صدام بزن

ماریا لبخندی زد و گفت

_ممنونم گائونا

یوهان هم بلند شد و خم شد آروم سر ماریا رو بوسید و در گوشش گفت

_فقط من حق دارم گائونا صداش کنم

ماریا شکلکی براش درآورد و در گوشش گفت

_راست میگی برو بشین باهاش حرف بزن حسود خان

یوهان کمرشو صاف کرد و گفت

_داری هذیون میگی دیگه شب بخیر

_اره اره اصن همه هذیون میگن جز تو

بعد از اینکه از اتاق ماریا اومدن بیرون دو نفری رفتن سمت آشپزخونه ، یوهان حین نشستن روی صندلی گفت

_الیا چیزی خورد؟

گائون غذاهارو گذاشت روی میز و نشست روی صندلی روبروی یوهان و گفت

_اره خورد ، بهش گفتم بره بخوابه

یوهان سرشو تکون داد و بعد جفتشون مشغول غذا خوردن شدن ولی هردو توی فکرای خودشون بودن که گائون سکوت رو شکست

قاضی شیطانی the devil judge 2Where stories live. Discover now