۲۹

4.2K 725 109
                                    

Unknown:تهیونگ رو برده به بار بلک

Jk:تو کی هستی؟؟

Unknown:این که من کیم الان مهم نیست  ، فعلا پیدا کردن تهیونگ اهمیت داره

Jk:از کجا معلوم بتونم بهت اعتماد کنم

Unknown: میتونی اعتماد نکنی و از دوستات کمک بگیری

Unknown: ولی بعدا پشیمون نشو چون اشتباه از خودت بوده

-------------
Jk pov

نمیدونم میتونم به اون ناشناس اعتماد کنم یا نه ولی ایند حرفش که میگفت از دوستات کمک بگیر رو درست میگفت

+ سهون هیونگ به نامجون و جین و شوگا زنگ بزن ادرس خونه گو ( فامیل عوضیه گو) رو بده بگو برن اونجا

- باشه...چانیول پیام داد گفت با هوسوک و بکهیون میرن شرکتش

+ خوبه ماهم میریم به بار بلک
------------

Taehyung po:

: کوکی من حرومزاده نیست، توی عوضی نمیتونی به اون فحش بدی

-چیی؟ اینجوری صداش میکنی... کوکی..... نکنه تا الان فکر میکنی که اون بفکرت و دوستت داره.. شایدم فکر میکنی میاد نجاتت میده ... اوه پسر بیچاره.... اونم بفکر بدنته وگرنه چه لزومی داره اینهمه برات خرج کنه

چشم بند از روی چشام برداشت  بعداد از چندر تا پلک تونستم اطرافم رو ببینم و همینطور اون عوضی رو

: اون دوسم داره، من مطمئنم که میاد نجاتم بده

- هووم.. چه خوش خیال... واقعا فکر کردی میاد..... اصلا گیرم بفهمه من دزدیدمت...  از کجا میخواد پیدات کنه

میاد.. من مطمئنم کوکی میاد... اون ولم نمیکنه... اون زرنگه... اون دنبالم میگرده... من مطمئنم..

: اگه کوکی پیدات کنه میکشتت

- اوه تهیونگ کوچولو.. شبیه بچه هایی شدی که بهشون گفتن پدرشون قهرمان نیست

اره من بچه شده بودم... تمام این مدت که توجه جونگ کوک رو داشتم باعث شده بود از زیر بار مسولیت شونه خالی کنم ... اینقدر هوام رو داشت که پشتم بهش گرم بود ...لطفا بیا جونگ کوک... لطفا دوباره بیا و نزار پشتم خالی بشه

- فک کنم دیگه زیاد معطل شدی چطوره بریم سر اصل مطلب ... و اسمم یونگ برای ناله کدت لازمه بدونیش

یونگ سمت میز گوشه اتاق رفت و مقداری شراب توی لیوان ریخت و بعدش یک بسته پودر سفید رو به مایع داخل لیوان اضافه کرد
لیوان رو جلوی لب هام گرفت
- بخورش

لب هام رو بهم گفت کردم و سرم رو تند تند تکون دادم

بادستش فکم رو محکم گرفت و کشید و مایع رو بزور توی دهنم ریخت

- وقتی بهت میگن بخور، بحرف گوش کن

مایع رو تف کردم توی صورتش

: برو بمیر اشغال عوضی، من به حرف تو گوش نمیکنم

سیلی محکمی به صورتم زد

- پسره حروم زاده، چطور جرات میکنی، کاری میکنم که به التماس بیافتی

- سانگ وو

پسر جوونی وارد اتاق شد

سانگ وو : بله قربان

یونگ: کیفم رو برام بیار

سانگ وو : چشم قربان

تهیونگ : میخوای چیکار بکنی اشغال؟؟

سیلی دیگه ای به صورتم خورد

یونگ : من تو رو ادبت میکنم هرزه

یونگ شروع کرد به باز کردن دکمه های پیراهنم، سعی میکردم با تکون دادن خودم رو ازاد کنم ولی خیلی محکم به تخت بسته شده بودم

یونگ : زیادی تقلا میکنی

بعد از حرفش بیخیال باز کردن بقیه دکمه هام شد و لباسم رو توی تنم پاره کرد

سانگ وو : بفرمایید  قربان

پسر بعداز دادن کیف از اتاق بیرون رفت و در رو بست

یونگ از توی کیف سرنگ اماده ای رو بیرون اورد و به سمت من اومد

تهیونگ : میخوای چیکار کنی؟؟؟؟دست از سرم بردار!!!بزار برم  .... نه.... نه

سرنگ رو وارد دستم کرد

تهیونگ : اشغال عوضی. .. لعنتی این چی بود که بهم تزریق کردی ؟؟؟ کثافت... ولم کن...

داشتم داد میزدم و فحش میدادم  بعد از دو سه دقیقه بدنم دوباره کرخت شد گرما تمام بدنم رو دربرگرفت، احساس میکردم خون به پایین تنم هجوم میبره

نه.. نه... این امکان نداشت... من نباید تحریک بشم...  نه

- از الان تو هم لذت خواهی برد هرزه کوچولو

چشمام تار میدید... اشک تمام چشمم رو گرفته بود.. من نمیخوام ...من اولین بارم رو برای عشقم نگه داشته بودم... نمیخواستم بکارت رو توی تجاوز از دست بدم.... نه من نمیخوام.... لطفا بیا کوک... لطفا نجاتم بده

بدنم برخلاف ذهنم به لمس های  اون عوضی عکس العمل نشون میداد

از خودم متنفرم ... باید بیشتر مراقب میبودم

لمس هاش روی بدنم حس میکردم

: ولم کن... بهم دست نزن

با لحن شلی حرف هام رو ادا میکردم

: خواهش میکنم... بهم دست نزن

اشک هام روی گونه هام سر میخوردن

جونگ کوک لطفا بیا... لطفا نجاتم بده


lets chatWhere stories live. Discover now