۴۱

3.5K 596 108
                                    

V:اعصابم در حد فاک خورده

Jk:چی شده؟؟

V:این چه وضعشه آخه

Jk:چته؟؟

V:یه مشت پیرزن شایعه ساز

Jk:خوبی تهیونگ؟؟ الان داری با من حرف میزنی یا خودت؟؟

V:یکی نیست بهشون بگه بابا اگه سرتون رو از توی کون زندگی بقیه بکشین بیرون چیزی ازتون کم نميشه

Jk:باشه متوجه شدم داری با خودت حرف میزنی

V:چرا اینقدر توی زندگی بقیه دخالت میکنین؟  واقعا چه بهتون میرسه؟؟

V:نه واقعا چی بهتون میرسه

V:اییییش

Jk:تموم شد؟؟

V:آره

Jk: مگه قضیه مامانت تموم نشده بود؟؟

V:مامان بیچارم

V:چقدر بهش تهمت زدن. چقدر غصه خورد

V: اون قضیه تموم نشده، سوژه جدیدشون منم

Jk:خب با این نصفه نیمه حرف زدنات که من متوجه نمیشم

V: خیلی خب،  بزار از اول بگم

Jk:بفرمایید

V: دو روز پیش یه دختر اومد پیشم و گفت که دوست دختر منه

Jk: مینا ؟؟؟

V: نه ... اسمش یه چیزی تو مایه های جی وون... جی هون... یادم نمیاد دقیق ... جیون.... اره فک کنم اسمش جیون بود

بوی دردسر های تازه ای به دماغ جونگ کوک خورد

شنیدن اسم اون عفریته به تنهایی میتونست جونگ کوک رو تا سر حد مرگ عصبانی کنه

V: دختر احمق میگفت تمام رابطم با اون مال زمانی که فراموشش کردم و کلی هم گریه کرد

V: اه خدای من موقعی که داشت کولی بازی درمیاورد که چرا فراموشش کردم مینا کنارم بود، یعنی در اصل با مینا اومده بودیم پارک و قدم میزدیم که یهو سر و کلش پیدا شد

V: همش خودش رو بهم میمالید اونم در حالی هارمونی و دار و دستش فقط چند متر باهامون فاصله داشتن

V: فک نکنم دیگه حرفی باقی مونده باشه که به من و اون عفریته نسبت نداده باشن

V: واااای جونگ کوکی نمیدونی امروز چقدر ازین ور و اونور حرف شنیدم

V: قسمت افتضاح ماجرا اونجاست که مینا به تماسام جواب نمیده و بابا هم همش گیر میده که تقصیر منه

V:من واقعا نمی فهمم کجاش تقصیر منه... من مطمئنم که داره دروغ میگه

اعصاب جونگ کوک واقعا بهم ریخته بود
هر چی فکر میکرد متوجه نمیشد که چرا اون دختر باید بره سراغم تهیونگش و ادعا کنه دوست دخترشه

lets chatWhere stories live. Discover now